■دلنوشته سوزناک همسر وحید طالب لو برای هادی نوروزی
■دلنوشته سوزناک همسر وحید طالبلو برای هادی نوروزی
سوگل طالب لو همسر وحید طالب لو که دستی در نویسندگی دارد و البته سریال "پژمان 2" هم در کنار قاسم خانی نویسندگی آن را برعهده گرفته در یادداشتی پرسوز و گذار از زبان همسر هادی نوروزی یادداشتی را منتشر کرده است که خواندن آن خالی از لطف نیست.
سوگل طالب لو متاثر از فوت کاپیتان پرسپولیس و البته غمی که این روزها در بین خانواده هادی نوروزی و همسرش و فرزندانش وجود دارد این یادداشت را از زبان آنها نوشته است...
▪تنهایی، انتظار، پرواز، استرس، حمد و قل هو الله، لحظه شماری برای شروع مسابقه، تپش های قلب من ،تپش های قلبی که با هر کوبش اسم تو را فریاد می زد.
خاموش کردن تلویزیون از دقیقه ٥ بازی، ٩٠ دقیقه هایی که هر تیک تاکش یک عمر بود،یک قرن. اردوهای شبانه روزی، بهونه های بچه ها، چک های برگشتی، شایعه ها، حواشی،اخبار زرد و هجوم همیشگی سایه ها از پس دیوارهای خانه مان، خانه ای که تو ساخته بودی برایم، خانه ای که سقفش مهر بود و دیوارهایش عشق و زندگی در لحظه لحظه هایش جریان داشت.زندگی، زندگی، زندگی از جنس همسر یک فوتبالیست.
نقش مرد بازی کردن را بلدم. خوب بلدم. در روزهای نبودنت نقشم را خیلی زود یاد گرفتم . دوستت دارم ها به من گفتند که زندگی با یک فوتبالیست، سخت است و متفاوت . حواسم بود. بعضی وقت ها آنقدر که استوک هایت به تو نزدیک بود ما نبودیم. میشنیدمت، کم میدیدمت. صدایت برایم صمیمی تر از نگاهت بود. زندگی را دوست داشتم با اینکه دور بودی ولی بودی. قران رو میبوسیدی و میرفتی و من با ساکی از مسولیت ساعت ها به عکس هایت خیره میشدم. از لحظه بلند شدن هواپیما تسبیح در دستم بود تا وقتی صدای زنگ تلفن حالم را خوب میکردو این کاره یک هفته در میان من بود. تنها دعایم در شب های بازی سلامتی تو بود. گل زدی خندیدم، پاس گل دادی پریدم... راستی چرا رفتن اوت ندارد ؟ تابستان ها با شربت و خاک شیر منتظر چهره آفتاب سوخته ات مینشستم. تابستان برای ما فصل بدنسازی پرفشار بود. روزی دو سه جلسه تمرین. فصل حسرت یک دل سیر همدیگه رو دیدن . تو که میخوابیدی کارها را تعطیل میکردم که مبادا صدایی آزارت بدهد. دلم برایت تنگ میشد.فقط نگاهت می کردم، چهره آرامت را در خواب نگاه میکردم ...
زمستان ها با آب پرتقال منتظر چهره یخ زده و خسته ات بودم. وای که وقتی لباس های تمرین گِلی میشدند چقدرسخت بود شستنشان.
زمستان در کوران مسابقات بودیم و من به تنهایی انارها را دان میکردم. چه شب یلداها که از پشت تلفن، فرسنگ ها فاصله را جا گذاشتیم، صداهامون رو بهم نزدیک کردیم و تفال زدیم به حافظ. بلندترین شب سال را به امید برگشتنت تا صبح فیلم بازی هایت را میدیدم و به داشتنت افتخار میکردم.
زودتر از همه آجیل عید میخریدم. آخه تو میرفتی و سال جدید را بدون آجیل آغاز کردن، در اردو هیچ صفایی نداشت. سال تحویل میشد و من با صدای تو سال را شروع می کردم. حالا صدایت کجاست؟
یادم نیست چند بار زودتر عیدی ام را دادی و رفتی. پرسپولیس بازی داشت. باید میرفتی. راستی چرا رفتن اوت ندارد ؟
سایت های خبری، روزنامه ها، برنامه بازی ها و خودکار رفیق شب های تنهایی ام بودند. روز بازی، ساعت بازی، ورزشگاه محل بازی، همه را حفظ حفظ بودم. برای تعطیلی لیگ روزها رو میشماردم آخه تو را کم داشتم. راستی شب بدنیا اومدن پسرمان کجا بودی ؟ دربی بود نه فکر نکنم. بازی های آسیایی بود ؟ یادم نیست... نبودن هایت، موهایم را، رنگ پیراهن تیم ملی کرد. راستی چرا رفتن اوت ندارد ؟
از تاریکی میترسیدی پس چرا زندگییم را تاریک کردی ؟ چرا یادم ندادی بی تو چه کنم ؟ بی معرفت نگفتی بچه ها دلتنگت میشن و بی تابیهایشان پیرم میکند. نقش مرد را بازی میکنم ولی نقش پدر کار من نیست...
لباس هات را کجا بذارم ؟ بیست و چهار را چه کنم ؟ دخترت خواست با بابا هادی بازی کنه بگم کجایی با چه تیمی بازی داری ؟ سوال های بی جواب را پیش کی قایم کنم؟
من زنم یک زن . تکیه گاهم بودی. سقف خانه ام بودی.تحملِ نبودنت را ندارم. من زنم یک زن توانا اما حالا ناتوانم. رفتنت رمقم را برده.طاقت دوری زیاد را ندارم. خنده را از یاد بردم. اشک هایم خشک شد...
آقای سر مربی این اردو کی تموم میشه ؟ دلتنگی خیلی اذیتم میکنه. هادی ! نمیشه تو اجازه بگیری و برگردی !
تو برمیگردی. بلند شو. هیچ به فکرت رسیده بود یک روز آبی ها هم طرفدارت میشن ؟ باور کن. به خدا استقلالی ها این روزها پرسپولیسی شدند. دیگه از کری خوندن خبری نیست. آبی و قرمز یکی شدند... زشته پسر. بلند شو خودت ازشون تشکر کن. زبان من قاصره.
هادی ! بلند شو مرگ را دریبل بزن و بازی را ادامه بده. بلند شو بچه هات بابا میخواهند و من کاپیتان زندگییم ام رو...
ماه مهر شد. پاییز آمد. همیشه فصل زرد و نارنجی را عاشقی میکرد
سوگل طالب لو همسر وحید طالب لو که دستی در نویسندگی دارد و البته سریال "پژمان 2" هم در کنار قاسم خانی نویسندگی آن را برعهده گرفته در یادداشتی پرسوز و گذار از زبان همسر هادی نوروزی یادداشتی را منتشر کرده است که خواندن آن خالی از لطف نیست.
سوگل طالب لو متاثر از فوت کاپیتان پرسپولیس و البته غمی که این روزها در بین خانواده هادی نوروزی و همسرش و فرزندانش وجود دارد این یادداشت را از زبان آنها نوشته است...
▪تنهایی، انتظار، پرواز، استرس، حمد و قل هو الله، لحظه شماری برای شروع مسابقه، تپش های قلب من ،تپش های قلبی که با هر کوبش اسم تو را فریاد می زد.
خاموش کردن تلویزیون از دقیقه ٥ بازی، ٩٠ دقیقه هایی که هر تیک تاکش یک عمر بود،یک قرن. اردوهای شبانه روزی، بهونه های بچه ها، چک های برگشتی، شایعه ها، حواشی،اخبار زرد و هجوم همیشگی سایه ها از پس دیوارهای خانه مان، خانه ای که تو ساخته بودی برایم، خانه ای که سقفش مهر بود و دیوارهایش عشق و زندگی در لحظه لحظه هایش جریان داشت.زندگی، زندگی، زندگی از جنس همسر یک فوتبالیست.
نقش مرد بازی کردن را بلدم. خوب بلدم. در روزهای نبودنت نقشم را خیلی زود یاد گرفتم . دوستت دارم ها به من گفتند که زندگی با یک فوتبالیست، سخت است و متفاوت . حواسم بود. بعضی وقت ها آنقدر که استوک هایت به تو نزدیک بود ما نبودیم. میشنیدمت، کم میدیدمت. صدایت برایم صمیمی تر از نگاهت بود. زندگی را دوست داشتم با اینکه دور بودی ولی بودی. قران رو میبوسیدی و میرفتی و من با ساکی از مسولیت ساعت ها به عکس هایت خیره میشدم. از لحظه بلند شدن هواپیما تسبیح در دستم بود تا وقتی صدای زنگ تلفن حالم را خوب میکردو این کاره یک هفته در میان من بود. تنها دعایم در شب های بازی سلامتی تو بود. گل زدی خندیدم، پاس گل دادی پریدم... راستی چرا رفتن اوت ندارد ؟ تابستان ها با شربت و خاک شیر منتظر چهره آفتاب سوخته ات مینشستم. تابستان برای ما فصل بدنسازی پرفشار بود. روزی دو سه جلسه تمرین. فصل حسرت یک دل سیر همدیگه رو دیدن . تو که میخوابیدی کارها را تعطیل میکردم که مبادا صدایی آزارت بدهد. دلم برایت تنگ میشد.فقط نگاهت می کردم، چهره آرامت را در خواب نگاه میکردم ...
زمستان ها با آب پرتقال منتظر چهره یخ زده و خسته ات بودم. وای که وقتی لباس های تمرین گِلی میشدند چقدرسخت بود شستنشان.
زمستان در کوران مسابقات بودیم و من به تنهایی انارها را دان میکردم. چه شب یلداها که از پشت تلفن، فرسنگ ها فاصله را جا گذاشتیم، صداهامون رو بهم نزدیک کردیم و تفال زدیم به حافظ. بلندترین شب سال را به امید برگشتنت تا صبح فیلم بازی هایت را میدیدم و به داشتنت افتخار میکردم.
زودتر از همه آجیل عید میخریدم. آخه تو میرفتی و سال جدید را بدون آجیل آغاز کردن، در اردو هیچ صفایی نداشت. سال تحویل میشد و من با صدای تو سال را شروع می کردم. حالا صدایت کجاست؟
یادم نیست چند بار زودتر عیدی ام را دادی و رفتی. پرسپولیس بازی داشت. باید میرفتی. راستی چرا رفتن اوت ندارد ؟
سایت های خبری، روزنامه ها، برنامه بازی ها و خودکار رفیق شب های تنهایی ام بودند. روز بازی، ساعت بازی، ورزشگاه محل بازی، همه را حفظ حفظ بودم. برای تعطیلی لیگ روزها رو میشماردم آخه تو را کم داشتم. راستی شب بدنیا اومدن پسرمان کجا بودی ؟ دربی بود نه فکر نکنم. بازی های آسیایی بود ؟ یادم نیست... نبودن هایت، موهایم را، رنگ پیراهن تیم ملی کرد. راستی چرا رفتن اوت ندارد ؟
از تاریکی میترسیدی پس چرا زندگییم را تاریک کردی ؟ چرا یادم ندادی بی تو چه کنم ؟ بی معرفت نگفتی بچه ها دلتنگت میشن و بی تابیهایشان پیرم میکند. نقش مرد را بازی میکنم ولی نقش پدر کار من نیست...
لباس هات را کجا بذارم ؟ بیست و چهار را چه کنم ؟ دخترت خواست با بابا هادی بازی کنه بگم کجایی با چه تیمی بازی داری ؟ سوال های بی جواب را پیش کی قایم کنم؟
من زنم یک زن . تکیه گاهم بودی. سقف خانه ام بودی.تحملِ نبودنت را ندارم. من زنم یک زن توانا اما حالا ناتوانم. رفتنت رمقم را برده.طاقت دوری زیاد را ندارم. خنده را از یاد بردم. اشک هایم خشک شد...
آقای سر مربی این اردو کی تموم میشه ؟ دلتنگی خیلی اذیتم میکنه. هادی ! نمیشه تو اجازه بگیری و برگردی !
تو برمیگردی. بلند شو. هیچ به فکرت رسیده بود یک روز آبی ها هم طرفدارت میشن ؟ باور کن. به خدا استقلالی ها این روزها پرسپولیسی شدند. دیگه از کری خوندن خبری نیست. آبی و قرمز یکی شدند... زشته پسر. بلند شو خودت ازشون تشکر کن. زبان من قاصره.
هادی ! بلند شو مرگ را دریبل بزن و بازی را ادامه بده. بلند شو بچه هات بابا میخواهند و من کاپیتان زندگییم ام رو...
ماه مهر شد. پاییز آمد. همیشه فصل زرد و نارنجی را عاشقی میکرد
۲۸.۰k
۱۴ مهر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.