مجنون با انگشت روی خاک می نوشت... لیلی... لیلی... لیلی... پرسیدن چی میکنی؟ گفت میسر نیست من را کام او عشق بازی کنم با نام او.
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.