زن : با عصبانیت به شوهرش زنگ میزنه میگه معلومه این وقت شب
زن : با عصبانیت به شوهرش زنگ میزنه میگه معلومه این وقت شب کجا هستی ؟
مرده میگه یادته اون انگشتر برلیان که تو اون جواهر فروشی دیده بودی خوشت اومده بود منم پول نداشتم گفتم بعدا برات میخرم ؟
زن : خوب عزیز دلم
مرد : من تو رستوران بغلیش دارم شام میخورم
مرده میگه یادته اون انگشتر برلیان که تو اون جواهر فروشی دیده بودی خوشت اومده بود منم پول نداشتم گفتم بعدا برات میخرم ؟
زن : خوب عزیز دلم
مرد : من تو رستوران بغلیش دارم شام میخورم
۲.۸k
۱۸ دی ۱۳۹۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.