یه روز یه پسره تو خیابون با یه دختر اشنا میشه میبردش تو خ
یه روز یه پسره تو خیابون با یه دختر اشنا میشه میبردش تو خونه زنگ میزنه به رفقاش میگه من یه دختر پیدا کردم بیاید باهاش حال کنیم اونا هم میرن دختره میره تو حموم و منتظر میشه تا یکی یکی بیان و بهش تجاوز کنن اونم از خداشه کثافته بعدش نوبت پنجمی میرسه میره تو در نمیاد در نمیاد بعدش یکی از پسرا میزنه به در میگه چی شد دیگه صدایی نمیشنوه وقتی درو باز میکنه میره داخل میبینه پسره و دختره هر دو مردن بعدش متوجه رگ بریده شده پسره میشه بعدش خیره به دیوار میشه میبینه رفیقش با خون خودش رو دیوار نوشته
نامردا خواهرم بود .
نامردا خواهرم بود .
۲۶.۸k
۲۴ مهر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.