/ عشق اگر پیدا شد که دیگر عشق نیست
/ عشق اگر پیدا شد که دیگر عشق نیست
/ عشق مگر حتما باید پیدا باشد تا به آدمیزاد حق عاشق شدن /عاشق بودن بدهد؟ گاه گم است اما هست / چون نیست...عشق مگر چیست؟ آن چه که پیداست؟ ...نه عشق اگر پیدا شد که دیگر عشق نیست...معرفت است.. عشق از آن رو هست که نیست.. پیدا نیست و حس می شود...می شوراند...منقلب می کند...به رقص وشلنگ اندازی وا می دارد...می گریاند...می چزاند...می کوبد و می دواند... دیوانه به صحرا...! گاه آدم / خود آدم عشق است...بودنش عشق است...رفتن و نگاه کردنش عشق است...دست و قلبش عشق است..در تو عشق می جوشد بی آنکه ردش را بشناسی..بی آنکه بدانی از کجا در تو پیدا شده / روییده...شاید نخواهی هم....شاید بخواهی و ندانی...شاید نتوانی ک بدانی
/ عشق مگر حتما باید پیدا باشد تا به آدمیزاد حق عاشق شدن /عاشق بودن بدهد؟ گاه گم است اما هست / چون نیست...عشق مگر چیست؟ آن چه که پیداست؟ ...نه عشق اگر پیدا شد که دیگر عشق نیست...معرفت است.. عشق از آن رو هست که نیست.. پیدا نیست و حس می شود...می شوراند...منقلب می کند...به رقص وشلنگ اندازی وا می دارد...می گریاند...می چزاند...می کوبد و می دواند... دیوانه به صحرا...! گاه آدم / خود آدم عشق است...بودنش عشق است...رفتن و نگاه کردنش عشق است...دست و قلبش عشق است..در تو عشق می جوشد بی آنکه ردش را بشناسی..بی آنکه بدانی از کجا در تو پیدا شده / روییده...شاید نخواهی هم....شاید بخواهی و ندانی...شاید نتوانی ک بدانی
۹۹۴
۰۹ آبان ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.