پیشانی ام را می بوسی
پیشانی ام را می بوسی
و قسم میخوری
آخرین زنی هستم که دوستش خواهی داشت
میگویی این بار که برگشتم
برایت کلبه ای می سازم
بر لب رودخانه ای دور
روزها به شکار آهوان کوهی می روم
و از درز سنگ های سخت
گلهای نایابی را می چینم
که تو دوست داری به موهایت بیاویزی
میگویی لبخند
تمام می شود این جنگ!
باور می کنم حرف هایت را
همان طور که هزاران بار دیگر باور کرده بودم
دریغ اما...
آخرین عشق همان قدر ناممکن است که آخرین گلوله!
و قسم میخوری
آخرین زنی هستم که دوستش خواهی داشت
میگویی این بار که برگشتم
برایت کلبه ای می سازم
بر لب رودخانه ای دور
روزها به شکار آهوان کوهی می روم
و از درز سنگ های سخت
گلهای نایابی را می چینم
که تو دوست داری به موهایت بیاویزی
میگویی لبخند
تمام می شود این جنگ!
باور می کنم حرف هایت را
همان طور که هزاران بار دیگر باور کرده بودم
دریغ اما...
آخرین عشق همان قدر ناممکن است که آخرین گلوله!
۲.۲k
۱۴ آبان ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.