وقتی کریمخان زندنمایندگان اروپا را به دربار نمیپذیرفت
#کریمخان
#کریمخان زندیه
#زندیه
#کریم خان
حکایتی نقل شده که هنگام بنای #مسجد وکیل، یه بار #کریم_خان روی قطعه سنگی نشسته بود و در حالی که قلیانی کنارش بود، عملیات ساختمانی رو تماشا می کرد.
.
ناگهان چشمش به کارگری افتاد که سرش رو به سمت آسمان بلند کرده و زیرلب چیزی می گه.
کریم خان فوراً این کارگر رو به نزد خودش خواست و ازش علت سربلند کردن و زمزمه کردنش رو پرسید.
.
کارگر گفت سر به آسمان بلند کردم و گفتم خدایا تو کریمی و این که غرق در ناز و نعمت است و قلیانی گرانبها و جواهرنشان در دست دارد کریم است و من هم کریم که در منتهای فقر و تنگدستی با مزد کم ساخته ام و از صبح دلم یک قلیان گلین می خواهد و دسترسی به آن ندارم. از تفاوت حال این سه کریم درشگفت شدم.
.
همین که کریم خان سخنان بی شائبه این کارگر رو شنید، قلیان خودش رو به او بخشید و گران قیمت بودن قلیان رو بهش گوشزد کرد تا متوجه باشه که کلاه به سرش نگذارن...
.
@farzandeIRAN_ir
#کریمخان زندیه
#زندیه
#کریم خان
حکایتی نقل شده که هنگام بنای #مسجد وکیل، یه بار #کریم_خان روی قطعه سنگی نشسته بود و در حالی که قلیانی کنارش بود، عملیات ساختمانی رو تماشا می کرد.
.
ناگهان چشمش به کارگری افتاد که سرش رو به سمت آسمان بلند کرده و زیرلب چیزی می گه.
کریم خان فوراً این کارگر رو به نزد خودش خواست و ازش علت سربلند کردن و زمزمه کردنش رو پرسید.
.
کارگر گفت سر به آسمان بلند کردم و گفتم خدایا تو کریمی و این که غرق در ناز و نعمت است و قلیانی گرانبها و جواهرنشان در دست دارد کریم است و من هم کریم که در منتهای فقر و تنگدستی با مزد کم ساخته ام و از صبح دلم یک قلیان گلین می خواهد و دسترسی به آن ندارم. از تفاوت حال این سه کریم درشگفت شدم.
.
همین که کریم خان سخنان بی شائبه این کارگر رو شنید، قلیان خودش رو به او بخشید و گران قیمت بودن قلیان رو بهش گوشزد کرد تا متوجه باشه که کلاه به سرش نگذارن...
.
@farzandeIRAN_ir
۱۲۹.۰k
۱۸ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.