بچه ها واقعا بابت تاخیر ببخشید درسام
بچه ها واقعا بابت تاخیر ببخشید درسام
سنگینه
part 17
نویسنده
لونا که تعجب کرده بود
گفت : راستش کوک ....
که به دفعه گوشی کوک زنگ خورد .
کوک:الو بفرمایید.
*اگه خانوادت و زنده میخوای بیا عمارت
کوک : ی..ی ... ع..ن..ی ....یعنی چی؟
تو کی هستی؟
*اونش مهم نیست ولی اگه خانواده ی گلت
و زنده میخوای بیا عمارت ؛
به ضرر خودته که کسی رو بیاری
دو تایی میاید اینجا.
کوک:دوتایی؟م...ن تنهام کسی پیشم نیست.
*دیشب لونا با تو اومد و میدونم که اونجاست هرچقدر زود تر بیای امکان زنده
موندن خانوادت بیشتره.
کوک:یعنی چی الو الو ؟
لونا : کوک چیشده (هول)
کوک:نمیدونم گروگانشون گرفتن (با استرس)
لونا : بدو بریم
کوک و لونا سریع سوار ماشین شدن و رفتن
رسیدن تو عمارت دیدن پر آدم که هرکدوم
ی اسلحه دستشونه رفتن که دیدن بله
کار کار آقای لی
سر هر کی ی اسلحه گذاشته بودن
تهیونگ ، جیمین ، لوگان ، رئیس
لی :به به بالاخره شازده تشیف آورد.
چطوری عروسکم ؟
بعد دست لونا رو گرفت که
لونا جیغ زد و دستش و کشید و
گفت :عوضی به من دست نزن
لی : پرنسس قشنگم اگه اینجوری رفتار
کنی که چجوری میخوای شب عروسی و باهام بگذرونی ؟
لونا : من با تو ؟ شب عروسی ؟ مغزت و فروختی یا دادی اجاره .
لی : دیشب با جونگ کوک چیکار میکردی برا
چی باهاش به مهمونی رفتی و به خونش رفتی
لونا : به تو ربط نداره
لی : خب پس داری کار و سخت میکنی .
بعد اشاره کردن و اسلحه گذاشتن رو سر کوک
لونا :چیکار داری میکنی (داد)
لی :اگه میخوای این آدما زنده بمونن باید باهام ازدواج کنی وگرنه همشون میکشم
لونا سرش و انداخت پایین و بغض کرد و
گفت :انقد زحمت کشیدم که با کسسی که دوسش ندارم ازدواج کنم ؟
به چه درد میخوره .
قبول میکنم ولی ی تار مو از سر هرکدوم کم
بشه کاری میکنم که مرغای آسمون به حالت گریه کنن
لی :باشه بابا
کوک : لونا اینکار و نکن
تهیونگ : زندگیتو نابود نکن
لی :شما دخالت نکنید
لونا
بعد از حرف لی چشام کم کم سیاهی رفت و....
مثل قبلی حمایت کنیدد✨🤍
شرط🪐
۱۲ لایک ✨
۵ کامنت ✨
سنگینه
part 17
نویسنده
لونا که تعجب کرده بود
گفت : راستش کوک ....
که به دفعه گوشی کوک زنگ خورد .
کوک:الو بفرمایید.
*اگه خانوادت و زنده میخوای بیا عمارت
کوک : ی..ی ... ع..ن..ی ....یعنی چی؟
تو کی هستی؟
*اونش مهم نیست ولی اگه خانواده ی گلت
و زنده میخوای بیا عمارت ؛
به ضرر خودته که کسی رو بیاری
دو تایی میاید اینجا.
کوک:دوتایی؟م...ن تنهام کسی پیشم نیست.
*دیشب لونا با تو اومد و میدونم که اونجاست هرچقدر زود تر بیای امکان زنده
موندن خانوادت بیشتره.
کوک:یعنی چی الو الو ؟
لونا : کوک چیشده (هول)
کوک:نمیدونم گروگانشون گرفتن (با استرس)
لونا : بدو بریم
کوک و لونا سریع سوار ماشین شدن و رفتن
رسیدن تو عمارت دیدن پر آدم که هرکدوم
ی اسلحه دستشونه رفتن که دیدن بله
کار کار آقای لی
سر هر کی ی اسلحه گذاشته بودن
تهیونگ ، جیمین ، لوگان ، رئیس
لی :به به بالاخره شازده تشیف آورد.
چطوری عروسکم ؟
بعد دست لونا رو گرفت که
لونا جیغ زد و دستش و کشید و
گفت :عوضی به من دست نزن
لی : پرنسس قشنگم اگه اینجوری رفتار
کنی که چجوری میخوای شب عروسی و باهام بگذرونی ؟
لونا : من با تو ؟ شب عروسی ؟ مغزت و فروختی یا دادی اجاره .
لی : دیشب با جونگ کوک چیکار میکردی برا
چی باهاش به مهمونی رفتی و به خونش رفتی
لونا : به تو ربط نداره
لی : خب پس داری کار و سخت میکنی .
بعد اشاره کردن و اسلحه گذاشتن رو سر کوک
لونا :چیکار داری میکنی (داد)
لی :اگه میخوای این آدما زنده بمونن باید باهام ازدواج کنی وگرنه همشون میکشم
لونا سرش و انداخت پایین و بغض کرد و
گفت :انقد زحمت کشیدم که با کسسی که دوسش ندارم ازدواج کنم ؟
به چه درد میخوره .
قبول میکنم ولی ی تار مو از سر هرکدوم کم
بشه کاری میکنم که مرغای آسمون به حالت گریه کنن
لی :باشه بابا
کوک : لونا اینکار و نکن
تهیونگ : زندگیتو نابود نکن
لی :شما دخالت نکنید
لونا
بعد از حرف لی چشام کم کم سیاهی رفت و....
مثل قبلی حمایت کنیدد✨🤍
شرط🪐
۱۲ لایک ✨
۵ کامنت ✨
۸۴۲
۰۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.