بازیگر p22

_یک مدتی بعد_

سیگار بعدی را پک محکمی می‌زند
چشمانش خمار و سرخ است

"امروز ۱۵۴۰۰ دقیقه از نبود ربکا می گذره
هنوزم دیوونه اشم
هنوزم اگه بیاد محکم بغلش میکنم و اون لب های وسوسه انگیزش رو می بوسم
هنوزم دلم برای دور و نزدیک شدن هاش تنگ میشه
ولی پشت این نرده های سرد...همه چیز رو میبینم به جز دختر فریبنده خودم رو !" yoongi

لبخند می‌زند
دستی به موهای مشکی اش که خطوط سفید در آنها دیده می‌شود می کشد و سیگار تمام شده را روی زمین می اندازد

"زیبا ترین اسم وجود ندار...." yoongi

لبخند می‌زند
سیگار را در دستش له می کند و سراغ سیگار بعدی می‌رود

"۱۱۰ روز گذشته ولی من هنوزم به فکر توئم لعنتی!
چرا از ذهنم نمیری؟!" Rebecca

آه پر حسرتی بیرون می‌دهد

"قبلا به این خزعبلات باور نداشتم
ولی امیدوارم توی دنیای دیگه جور دیگه ای سر راه هم قرار بگیریم تا عشقم رو بهت اعتراف کنم و بخاطر انتقام وارد زندگیت نشم و تو هم قاتل فرد مهم زندگی من نبوده باشی!" Rebecca

کام می گیرد

"دیره واسه گفتنش ولی هنوزم عاشقتم!" Rebecca

بازی ناجوانمردانه ای که برنده آن اکنون بازنده شده
ربکا...بازیگر این بازی باخت!

پوزخند زد

"دیگه از اعتراف باختم نمی ترسم!" Rebecca

دود های سیگار را به بیرون هدایت کرد

"چون من یه عاشق شکست خوردم!" Rebecca

سیگار را رها می کند
قدم های بلندش از پشت دیوار زندان به داخل شروع می‌شود
قبل از رسیدن مدام به خودش یادآوری می کند

"هیچ چیز، هیچ چیز ربکا قرار نیست تغییر کنه
تو اومدی که نابودش کنی و انتقام خون عزیزت که ریخته شد و خون دل هایی که با مادرت خوردی رو بگیری و گرفتی
حالا میتونی از دور نابود شدنش رو ببینی و عقده ات رو از زندگی محو کنی !" Rebecca

اما واقعا هنوز هم احساس گذشته را داشت؟ آیا برای دیدن رنج یونگی به دیواره های بلندی که پوشیده از خاک بود آمده است یا برای نگرانی های قلبی که از دوری اش پیر شده ؟!

لبش را می گزد و حلقه اشک داخل چشمانش را کنار می‌زند

"هر چی است قراره تموم بشه ربکا !" Rebecca

"خانم مین اومدید ؟!"

سر تکان می‌دهد

"خوابیده؟!" Rebecca

سرباز سر تکان می‌دهد

"وقتی اومدم بیرون بدون اینکه حرفی بهش بزنید میگید که آزاد شده فهمیدی؟!"Rebecca
دیدگاه ها (۰)

بازیگر p23

بازیگر p21

بازیگر p20

کبریت

درخواستی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط