اسم عشق خوب یا بد
اسم عشق خوب یا بد
پارت ۸۹
[ویو آنالی]
تو یک رستوران لوکس روبرو لوکاس روانی نشستم
لوکاس: لذت ببر... صحبت های صبح با داداشت ماهم شاهد بودیم واقعا خواهر خوبی هستی همه جوره مراقب دانته و برادرت هستی
آنالی: اونا مهم ترین آدم های زندگیم هستن معلومه همه کار می کنم
صحبت کردن باهاش ادامه پیدا کرد
غذا خوردن تموم شد از رستوران بیرون اومدیم لوکاس رفت
اهه ماشین ندارم.... راننده هم امروز کار داشت
آروم کنار خیابون راه می رفتم ....خسته و آشفته ماشینی کنارم توقف کرد
بدون که نگاه کنم راهم ادامه دادم... ولی همچنان دنبالم اومد
که صدای یکی تو گوشم اکو شد
جونگ کوک: آنا صبر کن
ایستادم و سرم برگردوندم....اههه جونگ کوک خدایا خودم خسته ام الانم این
پیاده شد اومد کنارم ایستاد
جونگ کوک: صحبت بزنیم ؟
آنالی: صحبتی باقی مونده ؟
جونگ کوک: آنا لطفاً...یکم صحبت بزنیم... میشه ؟
آنالی: جونگ کوک حوصله ندارم...ول کن لطفاً
جونگ کوک: ازم زده شدی که دیگه بهم فرصت صحبت کردن هم نمی دی.
جوابی بهش ندادم و راهم کج کردم... که یهو تو هوا معلق شدم
آنالی: ولم کن... جونگ کوک ولم کن
سوار ماشینم کرد...سعی کردم در باز کنم ولی فایده نداشت
راه افتاد...داد بی داد کردنم فایده نداشت
آنالی: وایسا... جونگ کوک وایسا
اصلأ اهمیت نمی داد...یکم که نگاه کردم دیدم داره از شهر بیرون میره
آنالی: جونگ کوک وایسا...
یهو وایساد وسط راه جنگلی ..شب بود و ترسناک
جونگ کوک: برو اگه میری برو
پیاده شدم... همین که از ماشین فاصله گرفتم... ترس کل وجودم گرفت
خیلی تاریک بود... گوشیم برداشتم و سعی کردم تماس بگیرم
پارت ۸۹
[ویو آنالی]
تو یک رستوران لوکس روبرو لوکاس روانی نشستم
لوکاس: لذت ببر... صحبت های صبح با داداشت ماهم شاهد بودیم واقعا خواهر خوبی هستی همه جوره مراقب دانته و برادرت هستی
آنالی: اونا مهم ترین آدم های زندگیم هستن معلومه همه کار می کنم
صحبت کردن باهاش ادامه پیدا کرد
غذا خوردن تموم شد از رستوران بیرون اومدیم لوکاس رفت
اهه ماشین ندارم.... راننده هم امروز کار داشت
آروم کنار خیابون راه می رفتم ....خسته و آشفته ماشینی کنارم توقف کرد
بدون که نگاه کنم راهم ادامه دادم... ولی همچنان دنبالم اومد
که صدای یکی تو گوشم اکو شد
جونگ کوک: آنا صبر کن
ایستادم و سرم برگردوندم....اههه جونگ کوک خدایا خودم خسته ام الانم این
پیاده شد اومد کنارم ایستاد
جونگ کوک: صحبت بزنیم ؟
آنالی: صحبتی باقی مونده ؟
جونگ کوک: آنا لطفاً...یکم صحبت بزنیم... میشه ؟
آنالی: جونگ کوک حوصله ندارم...ول کن لطفاً
جونگ کوک: ازم زده شدی که دیگه بهم فرصت صحبت کردن هم نمی دی.
جوابی بهش ندادم و راهم کج کردم... که یهو تو هوا معلق شدم
آنالی: ولم کن... جونگ کوک ولم کن
سوار ماشینم کرد...سعی کردم در باز کنم ولی فایده نداشت
راه افتاد...داد بی داد کردنم فایده نداشت
آنالی: وایسا... جونگ کوک وایسا
اصلأ اهمیت نمی داد...یکم که نگاه کردم دیدم داره از شهر بیرون میره
آنالی: جونگ کوک وایسا...
یهو وایساد وسط راه جنگلی ..شب بود و ترسناک
جونگ کوک: برو اگه میری برو
پیاده شدم... همین که از ماشین فاصله گرفتم... ترس کل وجودم گرفت
خیلی تاریک بود... گوشیم برداشتم و سعی کردم تماس بگیرم
۹.۹k
۲۸ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.