دلم میخواد مقابلش بشینم و خیره به چشمان ِ زیباش غرق ِاقیا
دلم میخواد مقابلش بشینم و خیره به چشمان ِ زیباش غرق ِاقیانوس پنهان ِتو چشم هاش بشم..
چشم هایی که همیشه خسته بنظر میرسن و خماری مردمک هاشون هر آدمی رو وادار به زانو در اومدن میکنن!
احمقانهست اما با این حال قراره به زانوهای خم شده در مقابل اون حسودی کنم و پای هرکسی جز پاهای خودم رو از دم قلم کنم!
دلم میخواد بر خستگی چشم هاش بوسه بکارم و تا حدودی غم های قلب ِبه رنگ دریاش رو کم کنم..
بهش بگم من یه بی پناه ِگمشده در تاریکی بودم و بعد از، ترک کردن ِ تو تبدیل به قطره باران ِ دلگیری شدم که در کنج ِاقیانوسِ آبیِ خستگیِ چشمان تو تبدیل به بغض شد!
در آخر از کف اقیانوس ِچشم های غمدارش فریاد میزدم که تو رو در وصف ِسه چیز دوست دارم..
یکی به اندازه سالها دلتنگی قلب های آبی مون، اون یکی به اندازه قرنها غم ِبینمون و آخری هم به اندازه ی عمق ِخستگی های بی پایانت !
چشم هایی که همیشه خسته بنظر میرسن و خماری مردمک هاشون هر آدمی رو وادار به زانو در اومدن میکنن!
احمقانهست اما با این حال قراره به زانوهای خم شده در مقابل اون حسودی کنم و پای هرکسی جز پاهای خودم رو از دم قلم کنم!
دلم میخواد بر خستگی چشم هاش بوسه بکارم و تا حدودی غم های قلب ِبه رنگ دریاش رو کم کنم..
بهش بگم من یه بی پناه ِگمشده در تاریکی بودم و بعد از، ترک کردن ِ تو تبدیل به قطره باران ِ دلگیری شدم که در کنج ِاقیانوسِ آبیِ خستگیِ چشمان تو تبدیل به بغض شد!
در آخر از کف اقیانوس ِچشم های غمدارش فریاد میزدم که تو رو در وصف ِسه چیز دوست دارم..
یکی به اندازه سالها دلتنگی قلب های آبی مون، اون یکی به اندازه قرنها غم ِبینمون و آخری هم به اندازه ی عمق ِخستگی های بی پایانت !
۱.۷k
۲۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.