حجمه ای از افکار، خاطرات،گذشته ها،سر زنش هادر یک لحظه به
حجمه ای از افکار، خاطرات،گذشته ها،سر زنش هادر یک لحظه به سمتش هجوم آوردند.
در همان ثانیه ها ان دخترک جسور با روحیه ای که هرگز عقب نمیکشد فروکش کرد،انگار تبدیل به شخصی دیگر شد.انگار این روحیه هرگز برای خودش نبوده ،ان دختر جعبه ای بود تو خالی ...دستانش میلرزید،رنگ پوستش همانند پیکری که نفسش قطع شده رفته بود،علی رغم تلاشش برای این که کسی متوجه اشک جمع شده در گوشه ی چشمانش نشود با این حال باز هم کاملا مشخص بود که همین حوالیست که قرار است اشکش مانند قطرات باران بریزد و مژه های بلندش را خیس کند...
دختر انقدر خود را انکار کرد که به یک دروغ تبدیل شده بود...خود،زندگی اش،خوشی هایش،بد یومی هایش،دوستانش همه و همه دروغی از جنس حقیقت بودند.
در همان ثانیه ها ان دخترک جسور با روحیه ای که هرگز عقب نمیکشد فروکش کرد،انگار تبدیل به شخصی دیگر شد.انگار این روحیه هرگز برای خودش نبوده ،ان دختر جعبه ای بود تو خالی ...دستانش میلرزید،رنگ پوستش همانند پیکری که نفسش قطع شده رفته بود،علی رغم تلاشش برای این که کسی متوجه اشک جمع شده در گوشه ی چشمانش نشود با این حال باز هم کاملا مشخص بود که همین حوالیست که قرار است اشکش مانند قطرات باران بریزد و مژه های بلندش را خیس کند...
دختر انقدر خود را انکار کرد که به یک دروغ تبدیل شده بود...خود،زندگی اش،خوشی هایش،بد یومی هایش،دوستانش همه و همه دروغی از جنس حقیقت بودند.
۷.۵k
۰۷ آذر ۱۴۰۱