و قصه ی من و او اینگونه بود که
و قصه ی من و او اینگونه بود که
اون تمام زندگی اش را در تشویش و تفسیر تنهایی سفر میکرد ولی نمیدانست خودش را جا گذاشته است که قلبش به او میگفت برگرد
و من هنوزم رو به دریا درون دنیا دیروزم اسیرم و یک خواهش از خدا دارم که شاید جونیم رو بتونم پس بگیرم
و آری ما در عکس های نوستالژی کودکی هایمان جا مانده ایم آن هم به زیر خاکستر...🙂💔✨
اون تمام زندگی اش را در تشویش و تفسیر تنهایی سفر میکرد ولی نمیدانست خودش را جا گذاشته است که قلبش به او میگفت برگرد
و من هنوزم رو به دریا درون دنیا دیروزم اسیرم و یک خواهش از خدا دارم که شاید جونیم رو بتونم پس بگیرم
و آری ما در عکس های نوستالژی کودکی هایمان جا مانده ایم آن هم به زیر خاکستر...🙂💔✨
۲.۲k
۱۲ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.