مرا بگذار میان هاله ای از لبانت
مرا بگذار میان هالهای از لبانت
من آنجا انگار در بهشتی هستم
فکر میکردم در قلبت محکوم به حبس ابدم
ناگهان جا خوردم با صدای نگهبان که گفت ای تو آزادی
من میرفتم وصدای گام های غریبه ای که به سلول من میامد جان را از تن من میگرفت .
من آنجا انگار در بهشتی هستم
فکر میکردم در قلبت محکوم به حبس ابدم
ناگهان جا خوردم با صدای نگهبان که گفت ای تو آزادی
من میرفتم وصدای گام های غریبه ای که به سلول من میامد جان را از تن من میگرفت .
۵.۸k
۲۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.