در حالی که دستانم میلرزند
در حالی که دستانم میلرزند
و اشک هایم رودی از غم به بار آورده اند
در گوشه کناری ز کنج دلت من مرده ام
همچو ابر که بی لبخند آسمانش مرد
همچو ماهی که بی دریایش مرد
همچو زمین که بی رودش مرد
همچو صدف که بی مرواریدش مرد
من هم بی عشقم مردم
قفسه خاطرات ،
و اشک هایم رودی از غم به بار آورده اند
در گوشه کناری ز کنج دلت من مرده ام
همچو ابر که بی لبخند آسمانش مرد
همچو ماهی که بی دریایش مرد
همچو زمین که بی رودش مرد
همچو صدف که بی مرواریدش مرد
من هم بی عشقم مردم
قفسه خاطرات ،
۳.۳k
۱۰ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.