فکر نو
#فکر_نو
#هم_قدم_باشهدا
هرکس بهش می رسید، می گفت:
نور بالا می زنی!
°
گفتم: نور بالا می زنی!
گفت: کلیدش اتصالی کرده!
°
هرچه بیشتر می گشتم، کمتر پیدایش می کردم. باﻷخره دیدم پشت سنگی پنهان شده؛ هم گریه می کند و هم گریه و ناله و مناجات بچه ها را که آن طرف سنگ دور هم جمع شده بودند، ضبط می کنه. مرا که دید، اشک هایش را پاک کرد و انگشتش را روی دماغش گذاشت:
- هیس!
- چرا؟
- نور بالا نی زدن، گفتم مچ گیری کنم.
#کتاب_پیش_نیاز
به نقل از حسین توکلی
#همرزم_شهید
#اخلاص #بسیج #بسیجی #شهادت #رزمندگان #شهید
#هم_قدم_باشهدا
هرکس بهش می رسید، می گفت:
نور بالا می زنی!
°
گفتم: نور بالا می زنی!
گفت: کلیدش اتصالی کرده!
°
هرچه بیشتر می گشتم، کمتر پیدایش می کردم. باﻷخره دیدم پشت سنگی پنهان شده؛ هم گریه می کند و هم گریه و ناله و مناجات بچه ها را که آن طرف سنگ دور هم جمع شده بودند، ضبط می کنه. مرا که دید، اشک هایش را پاک کرد و انگشتش را روی دماغش گذاشت:
- هیس!
- چرا؟
- نور بالا نی زدن، گفتم مچ گیری کنم.
#کتاب_پیش_نیاز
به نقل از حسین توکلی
#همرزم_شهید
#اخلاص #بسیج #بسیجی #شهادت #رزمندگان #شهید
۱.۸k
۰۵ آذر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.