بانو جان .!
بانو جان .!
راست می گفتی اینجا همه
زخم که ببینند
نمک می پاشند
اینجا کسی نیست
که با لحنی گرم و آشنا بگوید:
سهمِ تو از شعرهایت
این روزهایِ سرد و بی عاطفه نیست!
می خواستم انصراف بدهم
از این گاه نوشت هایی که
آخر تنها نظاره گرِ مرگِ شمعدانی هاست
اما نمی دانم شاید جایی دور
کسی حوالیِ زخم هایِ با من آشنا
چشم انتظار چند کلام
چای دارچین و خندیدن و امید است
نمی دانم .
بریده ام ..
چند روزی ست من از این دنیا
از این آدمها
از این همه حسادت هایِ بی جا
از این همه بغض خفه شده در بیخ گلو
از این تلخ خنده ها
بریده ام
بریده ... !
@,,,,D
راست می گفتی اینجا همه
زخم که ببینند
نمک می پاشند
اینجا کسی نیست
که با لحنی گرم و آشنا بگوید:
سهمِ تو از شعرهایت
این روزهایِ سرد و بی عاطفه نیست!
می خواستم انصراف بدهم
از این گاه نوشت هایی که
آخر تنها نظاره گرِ مرگِ شمعدانی هاست
اما نمی دانم شاید جایی دور
کسی حوالیِ زخم هایِ با من آشنا
چشم انتظار چند کلام
چای دارچین و خندیدن و امید است
نمی دانم .
بریده ام ..
چند روزی ست من از این دنیا
از این آدمها
از این همه حسادت هایِ بی جا
از این همه بغض خفه شده در بیخ گلو
از این تلخ خنده ها
بریده ام
بریده ... !
@,,,,D
۹۱۳
۰۶ آذر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.