شاعر که شدم زندگی ام رنگ دگر شد
شاعر که شدم زندگی ام رنگ دگر شد
تا خواب و خوراکم غزل و سوز جگر شد تا خواب نما شد دل من قافیه ها را
منشور غزل با دل دیوانه سحر شد
از سوز غزل بلبل صحرا شده شیدا
در دامنه ی زلف غزل شانه به سر شد من صورت دلدار ندیدم به چمن لیک
پیمانه ی عمرم به فغان رفت و هدر شد
صد تیر زدی با مژه ات بر دل تنگم
هر بار ولی سینه ی غمدیده سپر شد
از سوز غزل سوخت دلم هر شب و هر روز
از داغ دلم باده ی صد ساله خبر شد
تا خواب و خوراکم غزل و سوز جگر شد تا خواب نما شد دل من قافیه ها را
منشور غزل با دل دیوانه سحر شد
از سوز غزل بلبل صحرا شده شیدا
در دامنه ی زلف غزل شانه به سر شد من صورت دلدار ندیدم به چمن لیک
پیمانه ی عمرم به فغان رفت و هدر شد
صد تیر زدی با مژه ات بر دل تنگم
هر بار ولی سینه ی غمدیده سپر شد
از سوز غزل سوخت دلم هر شب و هر روز
از داغ دلم باده ی صد ساله خبر شد
۱.۶k
۰۴ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.