پارت اول
پارت اول
سلام!اینم وان شات.
اقا +18 هست هر کی جنبه نداره به سلامت
.......
موزیک بلند...رقص نور...جیغ دخترا...یه پارتی عالی...گیلاس شراب رو دستم گرفتم و با لبخند به دوست صمیمیم،می نا،نگاه کردم.می نا،معرکه گرفته بود و داشت برای افراد پشت میز از شرایط و محیط محل کارمون میگفت.یه دفعه با خنده کوبید روی میز و گفت:وای...بدتر از اونا،اربابمونه
یکی از دخترا با تعجب گفت:ها؟!؟ارباب؟!؟
مینا دستشو به معنی نه تکون داد و گفت:منظورم رئیس شرکتمونه.انقدر غد و سرد و مغروره که همه بهش میگن ارباب
دختر به علامت فهمیدن،خندید.یه قلپ از شرابش خورد و با خنده گفت:اصلا به هیشکی رو نمیده.توی شرکت که میری،انگار رفتی منطقه نظامی.همه مرتب و منظم.جدی و ساکت و خشکه...فقط یه نفر رو دیدم که تونسته رامش کنه
بعد با شیطنت به من نگاه کرد.خندیدم.یکی از دخترا با عشوه موهای سیاهشو کنار زد و گفت:یعنی چی؟دوس پسرشه؟
می نا با صدای بلند گفت:آره دوس پسرشه.اوه سهون دوس پسر این خلس
بعد دوستانه شونمو فشار داد.چند تا از دخترا به سرفه افتادن،دختر مو مشکی با تعجب گفت:سهون ؟!؟اوه سهون ؟!؟دوس پسر؟
می نا سر تکون داد.دختر با چشای گرد شده گفت:یااااا!چرا دروغ میگی؟تو که میگفتی رئیس شرکتتون پیره
دو تا از دخترا حرفشو تایید کردن.می نا لباشو جلو داد و گفت:دروغ نگفتم.رئیس شرکت پیره.پسرش.سهون ،الان رئیس شرکته
دخترا چند لحظه با بهت به می نا نگاه کردن.یه دفعه یکیشون جیغ کشید و گفت:زوووود تعریف کن
چند نفر حرفشو تایید کردن و دو سه نفرم فقط با اخم بقیه نوشیدنیشونو خوردن.خندیدم.دختر مو مشکی با التماس گفت:بگو دیگه.میخوایم بدونیم.من فقط یه بار تو یه جشن دیدمش.اونم رسمی
بازم خندیدم.تاثیر شراب بود.رو به چهره های مشتاق گفتم:خیلی خوب.اولین بار سهونی رو توی کافی شاپ شرکت دیدم یه دختر مو بلوند که فکر کنم اسمش جینجر بود بود گفت:او ل ل...سهون !سهون با اون با ابهتی!سهونی صداش میکنی؟!؟
می نا بلند گفت:سهون از سهونی گفتن این دختر خرشانس خوشش میاد.مطمئنم مامانش بهش بگه سهونی ،از خونواده اخراجش میکنه
بعد غش غش به حرف خودش خندید.دختر مومشکی با التماس گفت:خواهش میکنم.بقیشو بگو
گفتم:توی کافی شاپ دیدمش.خیلی شیک و با وقار داشت قهوه میخورد.بدون اینکه بدونم کیه یا چه سمتی داره ازش خوشم اومد.متوجه نبودم که بهش زل زدم.خیلی جذاب بود.قدبلند و شیک.محوش شده بودم که سهونی سرشو بالا آورد و...
جینجر با صدای بلند گفت:گفت بیا با هم دوست بشیم؟بوسیدت؟بغلت کرد؟بردت توی تخت؟
می نا از زیر میز یه لگد به جینجر زد و گفت:آی کیو!توی کافی شاپ برای اولین بار همو دیدن.بعدشم دیگه الکل نخور.مختو پوکونده هزیون میگی
دختر مومشکی گفت:اه جینجر ساکت شو بزار بگه.بگو!
ادامه دادم:سرشو بالا آورد و منو دید.دستپاچه شدم و لیمونادم ریخت رو لباس فرمم.پوزخند زد،دوباره سرشو پایین انداخت و قهوشو خورد.بعد از ظهر همون روز بود که فهمیدم کیه.چند تا فایل رو برای رئیس میبردم که اونو تو دفتر اصلی دیدم.جای آقای اوه بزرگ نشسته بود.دوباره محوش شدم.متوجهم شد و سرد گفت که عین چقندر همونجا واینستم.از اینکه اون پسر رئیس بود دلخور شدم.سعی کردم ازش دوری کنم.بهش نگاه نمیکردم و تمام دستوراتشو اجرا میکردم.فکر کنم بیشور فهمیده بود قضیه چیه و برای همین هی منو تو دفترش میخواست.دو سه ماه بعد بود که خیلی سرد و خشک و رسمی ازم خواست باهاش برم کافی شاپ.فکر میکردم که کار اشتباهی کردم و میخواد اخراجم کنه اما وقتی رفتیم... جینجر جیغی کشید و شنونده های مسحور شدم رو از جا پروند.کنار دستی جینجر با آرنج کوبید توی پهلوش.دخترا یه صدا گفتن:خب؟!؟
خندیدم و گفتم:برای اولین بار لبخندشو دیدم و...اونجا بهم پیشنهاد دوستی داد. دستپاچه شدم و یکم از قهوم ریخت روم.سریع دستمال برداشت و تمیزش کرد.به پهنای صورت میخندید.هیچ وقت اون روی شاد و شیطون سهون رو ندیده بودم.همیشه سرد و اخمو بود.ازم پرسید که بالااخره جوابم چیه و بدون فکر گفتم نه.بعد از کافی شاپ زدم بیرون.انقدر هیجان زده بودم که یادم رفت بعداز کیفمو همراه خودم ببرم!توی کافی شاپ جا موند و فرداش سهون اونو برام اورد.با خنده بهم گفت که چرا وقتی موافقم،جواب منفی دادم.واقعا خجالت اور بود
دخترا خندیدن.جینجر با صدای بلند گفت:ولی اون واقعا سرد و بی روحه.البته طبق عکسای مدلیش و گفته های می نا
لبخندی زدم و گفتم:نه.بنظر میرسه که سهون پسر سرد و بی احساسی باشه ولی من پشت نقاب بی تفاوتش رو میبینم که چقدر با مهر و علاقس.اون تقریبا هر روز چند بار بهم زنگ میزنه و از اینکه کجام و چیکار میکنم میپرسه و من ازینکه براش مهمم توی دلم غوغاس.این کارا نشون میده براش مهمم..از دروغ متنفره و بعد از اینکه فقط یبار بهش دروغ گفتم کاری کرد که بار اول و اخرم باشه.یادمه تا یه هفت
سلام!اینم وان شات.
اقا +18 هست هر کی جنبه نداره به سلامت
.......
موزیک بلند...رقص نور...جیغ دخترا...یه پارتی عالی...گیلاس شراب رو دستم گرفتم و با لبخند به دوست صمیمیم،می نا،نگاه کردم.می نا،معرکه گرفته بود و داشت برای افراد پشت میز از شرایط و محیط محل کارمون میگفت.یه دفعه با خنده کوبید روی میز و گفت:وای...بدتر از اونا،اربابمونه
یکی از دخترا با تعجب گفت:ها؟!؟ارباب؟!؟
مینا دستشو به معنی نه تکون داد و گفت:منظورم رئیس شرکتمونه.انقدر غد و سرد و مغروره که همه بهش میگن ارباب
دختر به علامت فهمیدن،خندید.یه قلپ از شرابش خورد و با خنده گفت:اصلا به هیشکی رو نمیده.توی شرکت که میری،انگار رفتی منطقه نظامی.همه مرتب و منظم.جدی و ساکت و خشکه...فقط یه نفر رو دیدم که تونسته رامش کنه
بعد با شیطنت به من نگاه کرد.خندیدم.یکی از دخترا با عشوه موهای سیاهشو کنار زد و گفت:یعنی چی؟دوس پسرشه؟
می نا با صدای بلند گفت:آره دوس پسرشه.اوه سهون دوس پسر این خلس
بعد دوستانه شونمو فشار داد.چند تا از دخترا به سرفه افتادن،دختر مو مشکی با تعجب گفت:سهون ؟!؟اوه سهون ؟!؟دوس پسر؟
می نا سر تکون داد.دختر با چشای گرد شده گفت:یااااا!چرا دروغ میگی؟تو که میگفتی رئیس شرکتتون پیره
دو تا از دخترا حرفشو تایید کردن.می نا لباشو جلو داد و گفت:دروغ نگفتم.رئیس شرکت پیره.پسرش.سهون ،الان رئیس شرکته
دخترا چند لحظه با بهت به می نا نگاه کردن.یه دفعه یکیشون جیغ کشید و گفت:زوووود تعریف کن
چند نفر حرفشو تایید کردن و دو سه نفرم فقط با اخم بقیه نوشیدنیشونو خوردن.خندیدم.دختر مو مشکی با التماس گفت:بگو دیگه.میخوایم بدونیم.من فقط یه بار تو یه جشن دیدمش.اونم رسمی
بازم خندیدم.تاثیر شراب بود.رو به چهره های مشتاق گفتم:خیلی خوب.اولین بار سهونی رو توی کافی شاپ شرکت دیدم یه دختر مو بلوند که فکر کنم اسمش جینجر بود بود گفت:او ل ل...سهون !سهون با اون با ابهتی!سهونی صداش میکنی؟!؟
می نا بلند گفت:سهون از سهونی گفتن این دختر خرشانس خوشش میاد.مطمئنم مامانش بهش بگه سهونی ،از خونواده اخراجش میکنه
بعد غش غش به حرف خودش خندید.دختر مومشکی با التماس گفت:خواهش میکنم.بقیشو بگو
گفتم:توی کافی شاپ دیدمش.خیلی شیک و با وقار داشت قهوه میخورد.بدون اینکه بدونم کیه یا چه سمتی داره ازش خوشم اومد.متوجه نبودم که بهش زل زدم.خیلی جذاب بود.قدبلند و شیک.محوش شده بودم که سهونی سرشو بالا آورد و...
جینجر با صدای بلند گفت:گفت بیا با هم دوست بشیم؟بوسیدت؟بغلت کرد؟بردت توی تخت؟
می نا از زیر میز یه لگد به جینجر زد و گفت:آی کیو!توی کافی شاپ برای اولین بار همو دیدن.بعدشم دیگه الکل نخور.مختو پوکونده هزیون میگی
دختر مومشکی گفت:اه جینجر ساکت شو بزار بگه.بگو!
ادامه دادم:سرشو بالا آورد و منو دید.دستپاچه شدم و لیمونادم ریخت رو لباس فرمم.پوزخند زد،دوباره سرشو پایین انداخت و قهوشو خورد.بعد از ظهر همون روز بود که فهمیدم کیه.چند تا فایل رو برای رئیس میبردم که اونو تو دفتر اصلی دیدم.جای آقای اوه بزرگ نشسته بود.دوباره محوش شدم.متوجهم شد و سرد گفت که عین چقندر همونجا واینستم.از اینکه اون پسر رئیس بود دلخور شدم.سعی کردم ازش دوری کنم.بهش نگاه نمیکردم و تمام دستوراتشو اجرا میکردم.فکر کنم بیشور فهمیده بود قضیه چیه و برای همین هی منو تو دفترش میخواست.دو سه ماه بعد بود که خیلی سرد و خشک و رسمی ازم خواست باهاش برم کافی شاپ.فکر میکردم که کار اشتباهی کردم و میخواد اخراجم کنه اما وقتی رفتیم... جینجر جیغی کشید و شنونده های مسحور شدم رو از جا پروند.کنار دستی جینجر با آرنج کوبید توی پهلوش.دخترا یه صدا گفتن:خب؟!؟
خندیدم و گفتم:برای اولین بار لبخندشو دیدم و...اونجا بهم پیشنهاد دوستی داد. دستپاچه شدم و یکم از قهوم ریخت روم.سریع دستمال برداشت و تمیزش کرد.به پهنای صورت میخندید.هیچ وقت اون روی شاد و شیطون سهون رو ندیده بودم.همیشه سرد و اخمو بود.ازم پرسید که بالااخره جوابم چیه و بدون فکر گفتم نه.بعد از کافی شاپ زدم بیرون.انقدر هیجان زده بودم که یادم رفت بعداز کیفمو همراه خودم ببرم!توی کافی شاپ جا موند و فرداش سهون اونو برام اورد.با خنده بهم گفت که چرا وقتی موافقم،جواب منفی دادم.واقعا خجالت اور بود
دخترا خندیدن.جینجر با صدای بلند گفت:ولی اون واقعا سرد و بی روحه.البته طبق عکسای مدلیش و گفته های می نا
لبخندی زدم و گفتم:نه.بنظر میرسه که سهون پسر سرد و بی احساسی باشه ولی من پشت نقاب بی تفاوتش رو میبینم که چقدر با مهر و علاقس.اون تقریبا هر روز چند بار بهم زنگ میزنه و از اینکه کجام و چیکار میکنم میپرسه و من ازینکه براش مهمم توی دلم غوغاس.این کارا نشون میده براش مهمم..از دروغ متنفره و بعد از اینکه فقط یبار بهش دروغ گفتم کاری کرد که بار اول و اخرم باشه.یادمه تا یه هفت
۴۷.۷k
۱۶ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.