❤❤
❤❤
ای مهربانی تو
آبادی آفرین تر از آب
از خاک من!
ای ابر، ای ترانه ی پای اجاقها
همراه ساز قلیان، شب های خستگی
شب های انتظارم
تا صبح پای پنجره ماندن،
خواندن
تا صبح سوی دور ترین پاره ابر
راندن...
ای ابر مهربانی! ای مهربان ترین ابر
می بینمت، به حاشیه ی آسمان هنوز
در کار چاره سازی این خاک شوربخت
فریاد میکشی
چادر کشان از این کوه،
تا کوه دور دست
و گیسوان سوخته ات را
-می بینم ـ
کزریگ داغ بادیه روییده است.
دیدی که سوختم
دیدم که سوختی
دیدی که بند بند من ازتشنگی گسست
دیدم که چشم سرخ تو، رگبار گریه را
لغزید پشت دست
با آنکه پای پنجره ماندم تا صبح
با آنکه پشت پنجره خواندی...
ای مهربانی تو
آبادی آفرین تر از آب
از خاک من!
ای ابر، ای ترانه ی پای اجاقها
همراه ساز قلیان، شب های خستگی
شب های انتظارم
تا صبح پای پنجره ماندن،
خواندن
تا صبح سوی دور ترین پاره ابر
راندن...
ای ابر مهربانی! ای مهربان ترین ابر
می بینمت، به حاشیه ی آسمان هنوز
در کار چاره سازی این خاک شوربخت
فریاد میکشی
چادر کشان از این کوه،
تا کوه دور دست
و گیسوان سوخته ات را
-می بینم ـ
کزریگ داغ بادیه روییده است.
دیدی که سوختم
دیدم که سوختی
دیدی که بند بند من ازتشنگی گسست
دیدم که چشم سرخ تو، رگبار گریه را
لغزید پشت دست
با آنکه پای پنجره ماندم تا صبح
با آنکه پشت پنجره خواندی...
۲.۰k
۰۹ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.