داشت نزدیڪ می شد به حرم شهدای گمنام محله اشان،
داشت نزدیڪ می شد به حرم شهدای گمنام محله اشان،
دوباره مثل همیشه دستش را برسینه ی خود نهاد تا بگوید:
السلام علیکم یا ایهـــــــ ـــا الشــــهداء المومنون...
نشد...
زبانش خوب جا نگرفت و
گفت:
السلام علیکم یا ایهــــــا الشاهدون...
یکــــــــ دفعه،
یادِ گناهانــــش
افتــــــ ـــــاد...
دوباره مثل همیشه دستش را برسینه ی خود نهاد تا بگوید:
السلام علیکم یا ایهـــــــ ـــا الشــــهداء المومنون...
نشد...
زبانش خوب جا نگرفت و
گفت:
السلام علیکم یا ایهــــــا الشاهدون...
یکــــــــ دفعه،
یادِ گناهانــــش
افتــــــ ـــــاد...
۱.۱k
۱۰ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.