پس ازآفرینش آدم خدا گفت به او: نازنینم آدم....
پس ازآفرینش آدم خدا گفت به او: نازنینم آدم....
با تو رازی دارم !..
اندکی پیشتر آی ...
آدم آرام و نجیب ، اَمد پیش !!.
زیر چشمی به خدا می نگریست ...!!!
محو لبخند غم آلود خدا .... دلش انگار گریست .
نازنینم آدم... ( قطره ای اشک ز چشمان خداوند چکید )...!!!!
یاد من باش ... که بس تنهایم !!!
بغض آدم ترکید ، .. گونه هایش لرزید !!
به خدا گفت :
من به اندازه ی ....
من به اندازه ی گلهای بهشت .....نه ...
به اندازه عرش ...نه ....نه
من به اندازه ی تنهاییت ، ای هستی من ، .. دوستدارت هستم !!
آدم
با تو رازی دارم !..
اندکی پیشتر آی ...
آدم آرام و نجیب ، اَمد پیش !!.
زیر چشمی به خدا می نگریست ...!!!
محو لبخند غم آلود خدا .... دلش انگار گریست .
نازنینم آدم... ( قطره ای اشک ز چشمان خداوند چکید )...!!!!
یاد من باش ... که بس تنهایم !!!
بغض آدم ترکید ، .. گونه هایش لرزید !!
به خدا گفت :
من به اندازه ی ....
من به اندازه ی گلهای بهشت .....نه ...
به اندازه عرش ...نه ....نه
من به اندازه ی تنهاییت ، ای هستی من ، .. دوستدارت هستم !!
آدم
۴.۸k
۰۵ شهریور ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.