بر خاکی نشسته بودم
بر خاکی نشسته بودم
که خدا آمد و کنارم نشست!👇
گفت مگر کودک شده ای که با خاک بازی میکنی؟؟
گفتم نه!ولی...
از بازی آدمهایت خسته شده ام!
همان هایی که حس میکنند هنوز خاکم
و روح تو در من دمیده نشده است
من با این خاک بازی میکنم تا آدمهایت را بازی ندهم
خدا خندید...
پرسیدم خدایا
چرا از آتش نیستم؟؟
تا هرکه قصد بازی داشت را بسوزانم؟
خدا اما ساکت بود!
گویا ازمن دلخور شده بود!
گفت تورا از خاک آفریدم
تا بسازی نه بسوزانی...!
تورا از خاک از عنصری برتر ساختم
از خاک ساختم
که با آب گل شوی و زندگی ببخشی
از خاک که اگر آتشت بزنند
بازهم زندگی کنی و پخته تر شوی
با خاک ساختمت تا همراه باد برقصی
تورا از خاک ساختم
تا اگر هزار بار آتش و آب و باد تورا بازی داد
تو برخیزی...
سر بر آوری...
در قلبت دانه ی عشق بکاری
و رشد دهی و از میوه ی شیرینش لذت ببری
تو از خاکی
پس به خاکی بودنت ببال
و من هیچ نداشتم برای گفتن به خدا
که خدا آمد و کنارم نشست!👇
گفت مگر کودک شده ای که با خاک بازی میکنی؟؟
گفتم نه!ولی...
از بازی آدمهایت خسته شده ام!
همان هایی که حس میکنند هنوز خاکم
و روح تو در من دمیده نشده است
من با این خاک بازی میکنم تا آدمهایت را بازی ندهم
خدا خندید...
پرسیدم خدایا
چرا از آتش نیستم؟؟
تا هرکه قصد بازی داشت را بسوزانم؟
خدا اما ساکت بود!
گویا ازمن دلخور شده بود!
گفت تورا از خاک آفریدم
تا بسازی نه بسوزانی...!
تورا از خاک از عنصری برتر ساختم
از خاک ساختم
که با آب گل شوی و زندگی ببخشی
از خاک که اگر آتشت بزنند
بازهم زندگی کنی و پخته تر شوی
با خاک ساختمت تا همراه باد برقصی
تورا از خاک ساختم
تا اگر هزار بار آتش و آب و باد تورا بازی داد
تو برخیزی...
سر بر آوری...
در قلبت دانه ی عشق بکاری
و رشد دهی و از میوه ی شیرینش لذت ببری
تو از خاکی
پس به خاکی بودنت ببال
و من هیچ نداشتم برای گفتن به خدا
۲.۰k
۳۰ شهریور ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.