من از آنهایی نبودم که "دوستت دارم" گفتن بلد باشند
من از آنهایی نبودم که "دوستت دارم" گفتن بلد باشند
از آنهایی که دستهایشان را حلقه کنند دور گردنِ معشوقشان و نگاهشان را بدوزند در چشمهاش و لب بزنند که :" میمیرم برات "
من از آنهایی نبودم که عشوه گری و لوندی بلد باشند ، که بدانند کی و چگونه پلک بزنند که به دلِ معشوق زلزله بیفتد ، چطور با لحنِ دلبر حرف بزنند که قلبِ بیچاره اش از جا کنده شود ،
من بلد نبودم برای معشوقم معشوق باشم
اما خوب بلد بودم عاشقی کنم
خوب بلد بودم دلواپسِ قدم به قدمش شوم
خوب بلد بودم برای زمستانش رج به رج عشق ببافم و بپیچم دورِ گردنش
بلد بودم در سردترین روزهای زمستان با فنجانِ قهوهی موردعلاقه اش جلویِ محلِ کارش ظاهر شوم و در دل قربان صدقه یِ چهره ی خسته اش بروم
بلد بودم چطور دلش را گرم کنم
وقتی که از سرمایِ آدمها دندانهایش بهم میخورد ..
اما او عاشق نمیخواست .. دلگرمی نمیخواست ..
دلش یک معشوق لوند میخواست که او را تا تهِ دنیا دنبالِ خودش بکشاند و آخر سر دلزده شود و برود سراغِ کسی دیگر ..
فقط .. این روزها که سرد است و کسی نیست دلت را گرم کند با دندانهایت که بهم میخورد چه میکنی ؟
95/10/14
از آنهایی که دستهایشان را حلقه کنند دور گردنِ معشوقشان و نگاهشان را بدوزند در چشمهاش و لب بزنند که :" میمیرم برات "
من از آنهایی نبودم که عشوه گری و لوندی بلد باشند ، که بدانند کی و چگونه پلک بزنند که به دلِ معشوق زلزله بیفتد ، چطور با لحنِ دلبر حرف بزنند که قلبِ بیچاره اش از جا کنده شود ،
من بلد نبودم برای معشوقم معشوق باشم
اما خوب بلد بودم عاشقی کنم
خوب بلد بودم دلواپسِ قدم به قدمش شوم
خوب بلد بودم برای زمستانش رج به رج عشق ببافم و بپیچم دورِ گردنش
بلد بودم در سردترین روزهای زمستان با فنجانِ قهوهی موردعلاقه اش جلویِ محلِ کارش ظاهر شوم و در دل قربان صدقه یِ چهره ی خسته اش بروم
بلد بودم چطور دلش را گرم کنم
وقتی که از سرمایِ آدمها دندانهایش بهم میخورد ..
اما او عاشق نمیخواست .. دلگرمی نمیخواست ..
دلش یک معشوق لوند میخواست که او را تا تهِ دنیا دنبالِ خودش بکشاند و آخر سر دلزده شود و برود سراغِ کسی دیگر ..
فقط .. این روزها که سرد است و کسی نیست دلت را گرم کند با دندانهایت که بهم میخورد چه میکنی ؟
95/10/14
۱.۸k
۱۴ دی ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.