دارم بساطم را جمع میکنم.
دارم بساطم را جمع میکنم.
می خواهم بروم جایی که نه من کسی را بشناسم نه کسی من را.
می خواهم از این شهر،از این دیار،از این مردم و از این نامردی ها دور بمانم.
میخواهم بروم جایی که مردمش همدیگر را دوست داشته باشند،بدون هیچ حرفی،بدون هیچ حدیثی.
بروم جایی که مردمش حتی نوشتن " جدایی" را هم بلد نباشند.
جایی که دورویی وجود نداشته باشد،
دورغ نباشد.
می خواهم بروم جایی که ماشین ها بوق نداشته باشند.
می خواهم بروم جایی که سراسر سکوت باشد و سکوت وسکوت و سکوت
می خواهم نمانم.
می خواهم نباشم.
می خواهم از همین حالا با تنهایی خوبگیرم.
می خواهم با سهراب سوار بر قایقش با خسرو و پناهی همسفر شوم.
می خواهم با آن ها بروم به پشت دریا ها،به ناکجا آباد،به هیچستان
دارم بساطم را جمع می کنم.
محمد حسین رضوی فرد
می خواهم بروم جایی که نه من کسی را بشناسم نه کسی من را.
می خواهم از این شهر،از این دیار،از این مردم و از این نامردی ها دور بمانم.
میخواهم بروم جایی که مردمش همدیگر را دوست داشته باشند،بدون هیچ حرفی،بدون هیچ حدیثی.
بروم جایی که مردمش حتی نوشتن " جدایی" را هم بلد نباشند.
جایی که دورویی وجود نداشته باشد،
دورغ نباشد.
می خواهم بروم جایی که ماشین ها بوق نداشته باشند.
می خواهم بروم جایی که سراسر سکوت باشد و سکوت وسکوت و سکوت
می خواهم نمانم.
می خواهم نباشم.
می خواهم از همین حالا با تنهایی خوبگیرم.
می خواهم با سهراب سوار بر قایقش با خسرو و پناهی همسفر شوم.
می خواهم با آن ها بروم به پشت دریا ها،به ناکجا آباد،به هیچستان
دارم بساطم را جمع می کنم.
محمد حسین رضوی فرد
۲.۲k
۰۵ اردیبهشت ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.