شب در آغوش خیال تو سراپا شورم
شب در آغوش خیال تو سراپا شورم
حیف امّا که از آن چشمهی روشن دورم
کاش شبهای من از حجم تو لبریز شوند
آنقدر مست که عطر تو شود انگورم
دل و دستم نرود تا بنویسم از تو
میرود تا به فلک همهمهی سنتورم
چند در حسرت ماه تو به تاریکیها
سرد باشم که بتابی تو شبی بر گورم
زخم اگر زخمهی انگشت مسیحایی توست
کاش از هم بدرد زخم تن ناسورم
"دست در حلقهی آن زلف دوتا نتوان زد"
چیز نابی است که از گفتن آن معذورم
مست با عطر غزل بر تن من میتازی
رو نگردانم و این قافیه را مجبورم!
حیف امّا که از آن چشمهی روشن دورم
کاش شبهای من از حجم تو لبریز شوند
آنقدر مست که عطر تو شود انگورم
دل و دستم نرود تا بنویسم از تو
میرود تا به فلک همهمهی سنتورم
چند در حسرت ماه تو به تاریکیها
سرد باشم که بتابی تو شبی بر گورم
زخم اگر زخمهی انگشت مسیحایی توست
کاش از هم بدرد زخم تن ناسورم
"دست در حلقهی آن زلف دوتا نتوان زد"
چیز نابی است که از گفتن آن معذورم
مست با عطر غزل بر تن من میتازی
رو نگردانم و این قافیه را مجبورم!
۴۶۴
۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.