مدام با خودم تکرار میکنم که من میتوانم
مدام با خودم تکرار میکنم که من میتوانم
میتوانم در برابر وسوسه هایش مقاومت کنم
و رامش نشوم
اما میدانم
همینکه ببینمش
همینکه دستم را در دستش گره کند
باده دو چشمش را به جانم بریزد
سر انگشتی به سر و رو و اندامم بکشد
لبش را جلوی چشمانم به دندان بگزد
بوی تنش احاطه ام کند
داغیه بدنش بسوزاندم
طنین خواستنش گوشم را کر کند نواﺯﺷﻢ ﺩﻫﺪ
شیرینیه لبانش کامم را شیرین کند
رطوبت بدنش احوالم را شرجی کند
همه اینها را شاید تاب بیاورم و استقامت کنم
اما
امان از آن لحظه ای که
نفس هایش را در گردنم بریزد
بی شک برده اش خواهم شد ...
و چقدر بد است کسی نقطه ضعفت را بداند
میتوانم در برابر وسوسه هایش مقاومت کنم
و رامش نشوم
اما میدانم
همینکه ببینمش
همینکه دستم را در دستش گره کند
باده دو چشمش را به جانم بریزد
سر انگشتی به سر و رو و اندامم بکشد
لبش را جلوی چشمانم به دندان بگزد
بوی تنش احاطه ام کند
داغیه بدنش بسوزاندم
طنین خواستنش گوشم را کر کند نواﺯﺷﻢ ﺩﻫﺪ
شیرینیه لبانش کامم را شیرین کند
رطوبت بدنش احوالم را شرجی کند
همه اینها را شاید تاب بیاورم و استقامت کنم
اما
امان از آن لحظه ای که
نفس هایش را در گردنم بریزد
بی شک برده اش خواهم شد ...
و چقدر بد است کسی نقطه ضعفت را بداند
۴۴۴
۰۴ خرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.