زیبا ترین دختر دنیا ❤ ️
زیبا ترین دختر دنیا ❤ ️
بر گزیده ای از علامه جعفری
از علامه محمد تقی جعفری فیلسوف و مفسر بزرگ می پرسند چی شد که به این کمالات رسیدی ؟!
علامه می گوید که هر چه دارد از کراماتی است که به دنبال یک امتحان الهی نصیبشان شده او خاطره ای تعریف می کند :«ما در نجف در مدرسه صدر اقامت داشتیم . خیلی مقید بودیم که ، در جشن ها مجالس جشن بگیریم ، و ایام سوگواری را سوگواری می گرفتیم ، شبی مصادف شده بود با ولادت حضرت فاطمه (س) نماز مغرب و عشا می خواندیم و یک شربتی می خوردیم آنگاه با فکاهیاتی مجلس جشن ترتیب می دادیم .
یک آقایی به نام آقا شیخ حیدر علی اصفهانی ، که نجف آبادی بود، معدن ذوق بود کتابی هم نوشته بود به نام شناسنامه خر . آن ایام مصادف شده بود با قلب الاسد (۱۰ الی ۲۱ مرداد ) که ما خرما پزان می گوییم نجف با ۵۰ درجه خیلی گرم می شد . آن سال در اطراف نجف باتلاقی درست شده بود و پشه هایی بوجود آمده بود که عربهای بومی را اذیت می کرد ما ایرانیها هم که ، استراحت نداشتیم . آن سال گرما قابل تحمل نبود دیگر اینکه حجره من رو به شرق و مخروبه بود . فروردین را در آنجا بطور طبیعی مطالعه می کردم و می خوابیدم . اردیبهشت هم مقداری قابل تحمل بود ولی دیگر از خرداد امکان استفاده از حجره نبود . وقتی می خواستم بروم از حجره کتاب بردارم مثل این بود که با دست نان را از داخل تنور بر می دارم ، در اقل وقت و سریع !
با این تعاریف این جشن افتاده بود به این موقع ، ما بعد از شب نشستیم ، آقا شیخ حیدر علی اصفهانی که ، کتابی هم نوشته بنام « شناسنامه خر » آمد. مدیر مدرسه آقا سید اسماعیل اصفهانی هم بود ، به شیخ علی گفت : آقا شب نمی گذره ، حرفی داری بگو ، ایشان کاغذ روزنامه در آورد . عکس یک دختر بود که ، زیرش نوشته بود « اجمل بنات عصرها » « زیباترین دختر روزگار » گفت : من درباره این عکس سوالی می کنم . اگر شما را مخیر کنند بین اینکه با این دختر بطور مشروع ازدواج کنید و یک لحظه هم خلاف شرع نباشد یا اینکه جمال علی (ع) را مستحبا زیارت و ملاقات کنید . کدام را انتخاب می کنید .
سوال حساب شده بود . طرف دختر حلال بود و زیارت علی (ع) هم مستحبی . گفت آقایان واقعیت را بگویید . جا نماز آب نکشید ،درست جواب دهید. اول کاغذ را مدیر مدرسه گرفت و نگاه کرد و خطاب به پسرش گفت : سید محمد! ما یک چیزی بگوئیم نری به مادرت بگوئی ها؟ معلوم شد نظر آقا چیست. شاگرد اول ما نمره اش را گرفت! همه زدند زیر خنده.
کاغذ را به دومی دادند. نگاهی به عکس کرد و گفت: آقا شیخ علی، وقتی (مدیر مدرسه) اینطور فرمودند مگر ما قدرت داریم که خلافش را بگوئیم. آقا فرمودند دیگه! خوب در هر تکه خنده راه می افتاد. نفر سوم گفت : آقا شیخ حیدر این روایت از امام علی (ع) معروف است که فرموده اند « یا حارث حمدانی من یمت یرنی » (ای حارث حمدانی هر کی بمیرد مرا ملاقات می کند) پس ما انشاالله در موقعش جمال علی (ع) را ملاقات می کنیم! باز هم همه زدند زیر خنده، واقعا سوال مشکلی بود.یکی از آقایان گفت : آقا شیخ حیدر گفتی زیارت آقا مستحبی است؟ گفتی آن هم شرعی صد در صد؟ آقا شیخ حیدر گفت : بلی. گفت : والله چه عرض کنم (باز هم خنده حضار نفر پنجم من بودم. این کاغذ را دادند دست من. دیدم که نمی توانم نگاه کنم، کاغذ را رد کردم به نفر بعدی، گفتم : من یک لحظه دیدار علی (ع) را به هزاران سال زناشویی با این زن نمی دهم. یک وقت دیدم یک حالت عجیبی دست داد. تا آن وقت همچو حالتی ندیده بودم. شبیه به بیهوشی بلند شدم. اول شب قلب الاسد وارد حجره ام شدم، حالت غیر عادی، حجره رو به مشرق دیگر نفهمیدم یک دفعه دیدم یک اتاق بزرگی است یک آقایی نشسته در صدر مجلس، تمام علامات که شیعه و سنی درباره امام علی (ع) نوشته در این مرد موجود است. یک جوانی در سمت راستم نشسته بود. پرسیدم این آقا کیست؟ گفت : این آقا خود علی (ع) است، من سیر او را نگاه کردم. آمدم بیرون، رفتم همان جلسه، کاغذ رسیده دست نفر دهم، رنگم پریده بود. شاید مرحوم شمس آبادی بود خطاب به من گفت : آقا شیخ محمد تقی شما کجا رفتید ؟ نمی خواستم ماجرا را بگویم، اگر بگم عیششون بهم می خوره، اصرار کردند و من بالاخره قضیه را گفتم ، خیلی منقلب شدند. خدا رحمت کند آقا سید اسماعیل ( مدیر ) را خطاب به آقا شیخ حیدر گفت : آقا دیگر از این شوخی ها نکن، ما را بد آزمایش کردی. این از خاطرات بزرگ زندگی من است».
بر گزیده ای از علامه جعفری
از علامه محمد تقی جعفری فیلسوف و مفسر بزرگ می پرسند چی شد که به این کمالات رسیدی ؟!
علامه می گوید که هر چه دارد از کراماتی است که به دنبال یک امتحان الهی نصیبشان شده او خاطره ای تعریف می کند :«ما در نجف در مدرسه صدر اقامت داشتیم . خیلی مقید بودیم که ، در جشن ها مجالس جشن بگیریم ، و ایام سوگواری را سوگواری می گرفتیم ، شبی مصادف شده بود با ولادت حضرت فاطمه (س) نماز مغرب و عشا می خواندیم و یک شربتی می خوردیم آنگاه با فکاهیاتی مجلس جشن ترتیب می دادیم .
یک آقایی به نام آقا شیخ حیدر علی اصفهانی ، که نجف آبادی بود، معدن ذوق بود کتابی هم نوشته بود به نام شناسنامه خر . آن ایام مصادف شده بود با قلب الاسد (۱۰ الی ۲۱ مرداد ) که ما خرما پزان می گوییم نجف با ۵۰ درجه خیلی گرم می شد . آن سال در اطراف نجف باتلاقی درست شده بود و پشه هایی بوجود آمده بود که عربهای بومی را اذیت می کرد ما ایرانیها هم که ، استراحت نداشتیم . آن سال گرما قابل تحمل نبود دیگر اینکه حجره من رو به شرق و مخروبه بود . فروردین را در آنجا بطور طبیعی مطالعه می کردم و می خوابیدم . اردیبهشت هم مقداری قابل تحمل بود ولی دیگر از خرداد امکان استفاده از حجره نبود . وقتی می خواستم بروم از حجره کتاب بردارم مثل این بود که با دست نان را از داخل تنور بر می دارم ، در اقل وقت و سریع !
با این تعاریف این جشن افتاده بود به این موقع ، ما بعد از شب نشستیم ، آقا شیخ حیدر علی اصفهانی که ، کتابی هم نوشته بنام « شناسنامه خر » آمد. مدیر مدرسه آقا سید اسماعیل اصفهانی هم بود ، به شیخ علی گفت : آقا شب نمی گذره ، حرفی داری بگو ، ایشان کاغذ روزنامه در آورد . عکس یک دختر بود که ، زیرش نوشته بود « اجمل بنات عصرها » « زیباترین دختر روزگار » گفت : من درباره این عکس سوالی می کنم . اگر شما را مخیر کنند بین اینکه با این دختر بطور مشروع ازدواج کنید و یک لحظه هم خلاف شرع نباشد یا اینکه جمال علی (ع) را مستحبا زیارت و ملاقات کنید . کدام را انتخاب می کنید .
سوال حساب شده بود . طرف دختر حلال بود و زیارت علی (ع) هم مستحبی . گفت آقایان واقعیت را بگویید . جا نماز آب نکشید ،درست جواب دهید. اول کاغذ را مدیر مدرسه گرفت و نگاه کرد و خطاب به پسرش گفت : سید محمد! ما یک چیزی بگوئیم نری به مادرت بگوئی ها؟ معلوم شد نظر آقا چیست. شاگرد اول ما نمره اش را گرفت! همه زدند زیر خنده.
کاغذ را به دومی دادند. نگاهی به عکس کرد و گفت: آقا شیخ علی، وقتی (مدیر مدرسه) اینطور فرمودند مگر ما قدرت داریم که خلافش را بگوئیم. آقا فرمودند دیگه! خوب در هر تکه خنده راه می افتاد. نفر سوم گفت : آقا شیخ حیدر این روایت از امام علی (ع) معروف است که فرموده اند « یا حارث حمدانی من یمت یرنی » (ای حارث حمدانی هر کی بمیرد مرا ملاقات می کند) پس ما انشاالله در موقعش جمال علی (ع) را ملاقات می کنیم! باز هم همه زدند زیر خنده، واقعا سوال مشکلی بود.یکی از آقایان گفت : آقا شیخ حیدر گفتی زیارت آقا مستحبی است؟ گفتی آن هم شرعی صد در صد؟ آقا شیخ حیدر گفت : بلی. گفت : والله چه عرض کنم (باز هم خنده حضار نفر پنجم من بودم. این کاغذ را دادند دست من. دیدم که نمی توانم نگاه کنم، کاغذ را رد کردم به نفر بعدی، گفتم : من یک لحظه دیدار علی (ع) را به هزاران سال زناشویی با این زن نمی دهم. یک وقت دیدم یک حالت عجیبی دست داد. تا آن وقت همچو حالتی ندیده بودم. شبیه به بیهوشی بلند شدم. اول شب قلب الاسد وارد حجره ام شدم، حالت غیر عادی، حجره رو به مشرق دیگر نفهمیدم یک دفعه دیدم یک اتاق بزرگی است یک آقایی نشسته در صدر مجلس، تمام علامات که شیعه و سنی درباره امام علی (ع) نوشته در این مرد موجود است. یک جوانی در سمت راستم نشسته بود. پرسیدم این آقا کیست؟ گفت : این آقا خود علی (ع) است، من سیر او را نگاه کردم. آمدم بیرون، رفتم همان جلسه، کاغذ رسیده دست نفر دهم، رنگم پریده بود. شاید مرحوم شمس آبادی بود خطاب به من گفت : آقا شیخ محمد تقی شما کجا رفتید ؟ نمی خواستم ماجرا را بگویم، اگر بگم عیششون بهم می خوره، اصرار کردند و من بالاخره قضیه را گفتم ، خیلی منقلب شدند. خدا رحمت کند آقا سید اسماعیل ( مدیر ) را خطاب به آقا شیخ حیدر گفت : آقا دیگر از این شوخی ها نکن، ما را بد آزمایش کردی. این از خاطرات بزرگ زندگی من است».
۴.۰k
۰۷ آبان ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.