خار خندید و به گل گفت سلام
خار خندید و به گل گفت سلام
و جوابی نشنید !
خار رنجید ولی هیچ نگفت ...
ساعتی چند گذشت ،
گل چه زیبا شده بود ...
دستِ بیرحمی نزدیک آمد ،
گل سراسیمه ز وحشت افسرد ...
لیک آن خار در آن دست خَلید ،
و گل از مرگ رهید !
صبح فردا که رسید ،
خار با شبنمی از خواب پرید !
گل صمیمانه به او گفت سلام ...!
گل اگر خار نداشت ...
دل اگر بی غم بود ...
اگر از بهر کبوتر قفسی تنگ نبود ،
زندگی ، عشق ، اسارت همه بی معنا بود !
👤 فریدون مشیری
❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤
و جوابی نشنید !
خار رنجید ولی هیچ نگفت ...
ساعتی چند گذشت ،
گل چه زیبا شده بود ...
دستِ بیرحمی نزدیک آمد ،
گل سراسیمه ز وحشت افسرد ...
لیک آن خار در آن دست خَلید ،
و گل از مرگ رهید !
صبح فردا که رسید ،
خار با شبنمی از خواب پرید !
گل صمیمانه به او گفت سلام ...!
گل اگر خار نداشت ...
دل اگر بی غم بود ...
اگر از بهر کبوتر قفسی تنگ نبود ،
زندگی ، عشق ، اسارت همه بی معنا بود !
👤 فریدون مشیری
❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤
۱.۰k
۲۶ فروردین ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.