در آیینه ، کسی را دیدم؛
در آیینه ، کسی را دیدم؛
که اصلا منِ سابق نبود!!
نه میخندید و نه خوشحال بود،
زل زد به چشمانمُ
نگاهش پر از حرف بود،
یک قطره اشک از چشمانش،
آمادهٔ ریختن بود.
نگاهش را به سقف بردُ میخندید!!
خندهاش ترسناک بود..
اشک از چشمانش میریختُ هنوز روی لبش،
لبخند بود!!
که اصلا منِ سابق نبود!!
نه میخندید و نه خوشحال بود،
زل زد به چشمانمُ
نگاهش پر از حرف بود،
یک قطره اشک از چشمانش،
آمادهٔ ریختن بود.
نگاهش را به سقف بردُ میخندید!!
خندهاش ترسناک بود..
اشک از چشمانش میریختُ هنوز روی لبش،
لبخند بود!!
۱.۱k
۱۳ خرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.