گاهی میانِ دعوا،
گاهی میانِ دعوا،
در اوجِ نگفتهها و نشنیدهها،
نمکهای نادانی که روی زخمَت پاشیده میشود تو را نمیسوزاند،
حرفهای صد من یه غازِ خاله زَنَکها،
تُهمتهایی که فقط بُغضَت را بزرگ و بزرگتر میکند تو را نمیکُشد،
اما سکوتِ کَسی که بیگناهیات را میداند و کاری نمیکند دلَت را میسوزاند...!
گاهی از تنِ تِکه تِکه شدهات توسطِ سگی هار نمیمیری...
اما از تماشا و بیتفاوتیِ گرگی که نظارهگرِ مرگَت بود ذره ذره جان میدهی...!
گاهی از غروری که لِه شد و دلی که به ناحق شکست دلگیر نمیشوی،
اما از دستی که برای پاک کردنِ اشکهایت جلو نیامد عجیب ناراحت میشوی!
"سکـــوت" چیزِ قشنگیست...
وقتی مرهمی برای زخمهایت نداری،
وقتی گوشِ شنوایی برای دردهایت نیست،
حتی وقتی حق با توست اما نای اثباتَش را نداری!
بگذار خیال کنند آنها برندهاند،
بگذار خیال کنند تو را خار کردهاند،
تو خدایی را داری که آن ها عمریست فراموشَش کردهاند!
در اوجِ نگفتهها و نشنیدهها،
نمکهای نادانی که روی زخمَت پاشیده میشود تو را نمیسوزاند،
حرفهای صد من یه غازِ خاله زَنَکها،
تُهمتهایی که فقط بُغضَت را بزرگ و بزرگتر میکند تو را نمیکُشد،
اما سکوتِ کَسی که بیگناهیات را میداند و کاری نمیکند دلَت را میسوزاند...!
گاهی از تنِ تِکه تِکه شدهات توسطِ سگی هار نمیمیری...
اما از تماشا و بیتفاوتیِ گرگی که نظارهگرِ مرگَت بود ذره ذره جان میدهی...!
گاهی از غروری که لِه شد و دلی که به ناحق شکست دلگیر نمیشوی،
اما از دستی که برای پاک کردنِ اشکهایت جلو نیامد عجیب ناراحت میشوی!
"سکـــوت" چیزِ قشنگیست...
وقتی مرهمی برای زخمهایت نداری،
وقتی گوشِ شنوایی برای دردهایت نیست،
حتی وقتی حق با توست اما نای اثباتَش را نداری!
بگذار خیال کنند آنها برندهاند،
بگذار خیال کنند تو را خار کردهاند،
تو خدایی را داری که آن ها عمریست فراموشَش کردهاند!
۱.۸k
۱۴ تیر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.