پارت48
#پارت48
"فرشید"
در اتاق روزبه را آرام بازکرد و داخل رفت .
با دیدن روزبه ، خنده اش گرفت .
دستش را محکم جلوی دهانش گرفت که صدای خنده اش بلند نشود .
روزبه روی شکم خوابیده بود و یکی از پاهایش از تخت آویزان بود .
ملافه هم به جای اینکه دور بدنش باشد.
دور سر و صورتش پیچیده بود .
خوابش خیلی سبک بود .
به خاطر همین ،
پاورچین پاورچین جلو رفت .
میخواست حسابی حالش را بگیرد.
دوربین گوشی اش را آماده کرد ،
خم شد وگوشه ی ملافه اش را گرفت و محکم کشید.
روزبه که غرق خواب بود با کشیده شدن ملافه از تخت پایین افتاد و صورتش به زمین خورد .
شوک زده داد بلندی زد و گفت :
"آخ مامان دمااااغم"
روی کمر چرخید و صورتش را با دست گرفت .
فرشید بالای سرش ایستاد و دوربین را روی صورتش گرفت .
با خنده گفت :
+آخ مامانت کجاس ببینه پسرش دردش اومده.
دست هایش را از روی صورتش پایین آورد و گیج فرشید را نگاه کرد ....
فرشید+دادا گفتم زود تر بیدارت کنم خواب نمونی .
این را گفت و با دو از اتاق بیرون زد .
بیرون از اتاق بهنام را حوله به دست دید.
+خاک تو سرت ، نیومدی ، حالش رو گرفتم.
بهنام_بابا فرشید ، مگه دیوونه ای ؟؟
الان گیج خوابه حالیش نیست ، دو دیقه دیگ نشونت میده ...
فرشید دست هایش را بالا گرفت و با قِر وفِر به سمت آشپزخانه رفت و گفت :
+به جون خودت ، بزنه ! فیلماشو پخش میکنم.
بهنام با خنده دنبالش رفت و گفت :
_خونت حلاله ، روزبه شوخی سرش نمیشه!
من نصف شدنت رو تضمین میکنم.
فرشید ، زبانش را برای بهنام در آورد.
+کاری نمیتونه بکنه بابا .
بهنام لیوان آب پرتقال را سر کشید که روزبه صندلی کناری اش را عقب کشید و کنارش نشست .
بهنام هول شد و به سرفه افتاد .
روزبه خندید :
"خو الان تو چرا می ترسی؟؟ اون زده منو انداخته !تو چته می ترسی؟"
و چند ضربه پشت کمرش زد .
بهنام دستش را بالا اورد .
+خوبه خوبه ! دمت گرم !
فرشید زیر چشمی به روزبه نگاه می کرد .
خیلی ریلکس و بی خیال داشت برای خودش لقمه می گرفت .
تعجبش بیشتر شد و گفت :
+ نمیزنی ؟؟؟؟
روزبه نگاهش کرد و گفت :
"بچه زدن نداره که "
بهنام خندید و گفت :
_مگه نه عمویی؟؟
روزبه به پشت بهنام زد
"خوشمزه کی بودی تو؟؟؟"
از پشت میز بلند شد و روبه بچه ها گفت :
"من میرم یه سر تا خونمون ، از همون ور میام تمرین !"
کیفش را به کولش زد و از خانه بیرون زد.
فرشید رو به بهنام گفت :
+ چرا هیچی نگفت ؟؟؟
میخواستم با فیلما تهدیدش کنم .
بهنام بشکنی زد وگفت :
_بیار سر تمرین دور همی بهش بخندیم !
فرشید سرش را تکان دادو بلند شد .
+قربونت بشم من بهنام جونم !
میزم جمع کن پسرم .
و دستی به سر بهنام کشید و از آشپزخانه بیرون زد .
....
"فرشید"
در اتاق روزبه را آرام بازکرد و داخل رفت .
با دیدن روزبه ، خنده اش گرفت .
دستش را محکم جلوی دهانش گرفت که صدای خنده اش بلند نشود .
روزبه روی شکم خوابیده بود و یکی از پاهایش از تخت آویزان بود .
ملافه هم به جای اینکه دور بدنش باشد.
دور سر و صورتش پیچیده بود .
خوابش خیلی سبک بود .
به خاطر همین ،
پاورچین پاورچین جلو رفت .
میخواست حسابی حالش را بگیرد.
دوربین گوشی اش را آماده کرد ،
خم شد وگوشه ی ملافه اش را گرفت و محکم کشید.
روزبه که غرق خواب بود با کشیده شدن ملافه از تخت پایین افتاد و صورتش به زمین خورد .
شوک زده داد بلندی زد و گفت :
"آخ مامان دمااااغم"
روی کمر چرخید و صورتش را با دست گرفت .
فرشید بالای سرش ایستاد و دوربین را روی صورتش گرفت .
با خنده گفت :
+آخ مامانت کجاس ببینه پسرش دردش اومده.
دست هایش را از روی صورتش پایین آورد و گیج فرشید را نگاه کرد ....
فرشید+دادا گفتم زود تر بیدارت کنم خواب نمونی .
این را گفت و با دو از اتاق بیرون زد .
بیرون از اتاق بهنام را حوله به دست دید.
+خاک تو سرت ، نیومدی ، حالش رو گرفتم.
بهنام_بابا فرشید ، مگه دیوونه ای ؟؟
الان گیج خوابه حالیش نیست ، دو دیقه دیگ نشونت میده ...
فرشید دست هایش را بالا گرفت و با قِر وفِر به سمت آشپزخانه رفت و گفت :
+به جون خودت ، بزنه ! فیلماشو پخش میکنم.
بهنام با خنده دنبالش رفت و گفت :
_خونت حلاله ، روزبه شوخی سرش نمیشه!
من نصف شدنت رو تضمین میکنم.
فرشید ، زبانش را برای بهنام در آورد.
+کاری نمیتونه بکنه بابا .
بهنام لیوان آب پرتقال را سر کشید که روزبه صندلی کناری اش را عقب کشید و کنارش نشست .
بهنام هول شد و به سرفه افتاد .
روزبه خندید :
"خو الان تو چرا می ترسی؟؟ اون زده منو انداخته !تو چته می ترسی؟"
و چند ضربه پشت کمرش زد .
بهنام دستش را بالا اورد .
+خوبه خوبه ! دمت گرم !
فرشید زیر چشمی به روزبه نگاه می کرد .
خیلی ریلکس و بی خیال داشت برای خودش لقمه می گرفت .
تعجبش بیشتر شد و گفت :
+ نمیزنی ؟؟؟؟
روزبه نگاهش کرد و گفت :
"بچه زدن نداره که "
بهنام خندید و گفت :
_مگه نه عمویی؟؟
روزبه به پشت بهنام زد
"خوشمزه کی بودی تو؟؟؟"
از پشت میز بلند شد و روبه بچه ها گفت :
"من میرم یه سر تا خونمون ، از همون ور میام تمرین !"
کیفش را به کولش زد و از خانه بیرون زد.
فرشید رو به بهنام گفت :
+ چرا هیچی نگفت ؟؟؟
میخواستم با فیلما تهدیدش کنم .
بهنام بشکنی زد وگفت :
_بیار سر تمرین دور همی بهش بخندیم !
فرشید سرش را تکان دادو بلند شد .
+قربونت بشم من بهنام جونم !
میزم جمع کن پسرم .
و دستی به سر بهنام کشید و از آشپزخانه بیرون زد .
....
۲.۷k
۲۰ مرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.