من؟ آدم جا ماندنم . جا ماندن توی زمان، توی خاطره ها...
من؟ آدم جا ماندنم . جا ماندن توی زمان، توی خاطره ها...
روزهای عجیبی را میگذرانم !
روزهایی که دلم میخواهد ساعتها پشت پنجره بنشینم و خیابان را نگاه کنم ، بدون اینکه انتظار کوچکترین اتفاقی را داشته باشم
دلم سکوت میخواهد ، سکوت محض ، مثل وقتی که به اعماق آب میروی، مثل غرق شدن ، همه چیز تاریک و تاریک تر میشود ، ساکت و ساکت تر و تنها و تنهاتر ...
دلم حتی نوشتن هم نمیخواهد ، وقتی چیزی برای فکر کردن نداری، چیزی هم برای نوشتن نداری
نمیخواهم بخوابم. خواب چیزی برای من به همراه ندارند.
روزهای عجیبی است خلاصه. میخواهم هنوز تنهاتر از این باشم . کسی که در من رخنه کرده ، باید مرا ترک کند ، تا با خیال راحت بنشینم پشت پنجره و در سکوت خیابان را ببینم و به هیچ چیزی فکر نکنم. به هیچ چیز جز اتفاقهایی که قرار نیست بیفتند...
من قرار است من دیگری بشود در روزهایی که تا چند ساعت دیگر خواهد آمد !
روزهای عجیبی را میگذرانم !
روزهایی که دلم میخواهد ساعتها پشت پنجره بنشینم و خیابان را نگاه کنم ، بدون اینکه انتظار کوچکترین اتفاقی را داشته باشم
دلم سکوت میخواهد ، سکوت محض ، مثل وقتی که به اعماق آب میروی، مثل غرق شدن ، همه چیز تاریک و تاریک تر میشود ، ساکت و ساکت تر و تنها و تنهاتر ...
دلم حتی نوشتن هم نمیخواهد ، وقتی چیزی برای فکر کردن نداری، چیزی هم برای نوشتن نداری
نمیخواهم بخوابم. خواب چیزی برای من به همراه ندارند.
روزهای عجیبی است خلاصه. میخواهم هنوز تنهاتر از این باشم . کسی که در من رخنه کرده ، باید مرا ترک کند ، تا با خیال راحت بنشینم پشت پنجره و در سکوت خیابان را ببینم و به هیچ چیزی فکر نکنم. به هیچ چیز جز اتفاقهایی که قرار نیست بیفتند...
من قرار است من دیگری بشود در روزهایی که تا چند ساعت دیگر خواهد آمد !
۱.۰k
۱۹ دی ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.