می توانم بنویسم شعری
می توانم بنویسم شعری
که در آن بالش احساس پر از واژه شود
سر گذارم برسم تا به شبی
که پر از وسوسه ی مفهوم است
میتوانم سبد پر شده از خواهش را
پیش پای دل تب آلودی
بشمارم برسم تا خود "عشق"
برسم تا صدف پر شده از خواهش دل
می توانم بنویسم شعری
که در آن "واژه" تلنگر بزند بر باران
و به سرچشمه ی رودی ببرم دستی را
بنشیند به تماشای الفبای تب دریاها
می توانم بنویسم شعری
که در آن «واژه» گرفتار پریشانی نیست
مثل "دُم جنبانک"
نپرد از سر ِ بیدی به چنار!
"نو" شوم اینطرف کهنگی اندوهم
بپرم از سر درماندگی قافیه ها
بخزم در رگ جادوگر لبخند کسی
می توانم بنویسم شعری که...
刀ムÐノム ᄊムズム尺ԾЏム
که در آن بالش احساس پر از واژه شود
سر گذارم برسم تا به شبی
که پر از وسوسه ی مفهوم است
میتوانم سبد پر شده از خواهش را
پیش پای دل تب آلودی
بشمارم برسم تا خود "عشق"
برسم تا صدف پر شده از خواهش دل
می توانم بنویسم شعری
که در آن "واژه" تلنگر بزند بر باران
و به سرچشمه ی رودی ببرم دستی را
بنشیند به تماشای الفبای تب دریاها
می توانم بنویسم شعری
که در آن «واژه» گرفتار پریشانی نیست
مثل "دُم جنبانک"
نپرد از سر ِ بیدی به چنار!
"نو" شوم اینطرف کهنگی اندوهم
بپرم از سر درماندگی قافیه ها
بخزم در رگ جادوگر لبخند کسی
می توانم بنویسم شعری که...
刀ムÐノム ᄊムズム尺ԾЏム
۱.۶k
۰۱ بهمن ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۳۰۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.