دلم میخواست
دلم میخواست
هرچه جدایی در این دنیاست
می کشاندم ب پایِ چوبه ی دار
و دستور قتلِ عام غمها را
میدادم ب آدمـها !
دلم میخواست
ب دختران دمِ بخت ،
اسبِ سفیدی میدادم
تا دیگر منتظر شاهزاده نمانند !
شـایـد شاهــزاده ،
بـا پـای پـیـاده
یک جایی در قـصـه ،
منتظرِ دختری با اسب سفید باشد !
دلم میخواست
ب خوابِ کودکان فقیر ،
بادبادک و فرفره و باد هدیه میدادم !
دلم میخواست در این دنیا ،
که مثلِ شب سیاه است ،
بجای دلها ، ستاره می کاشتم
و از سیـاهـی دنیـا ،
ب خوابِ خوبِ خدا پرواز میکردم ...
هرچه جدایی در این دنیاست
می کشاندم ب پایِ چوبه ی دار
و دستور قتلِ عام غمها را
میدادم ب آدمـها !
دلم میخواست
ب دختران دمِ بخت ،
اسبِ سفیدی میدادم
تا دیگر منتظر شاهزاده نمانند !
شـایـد شاهــزاده ،
بـا پـای پـیـاده
یک جایی در قـصـه ،
منتظرِ دختری با اسب سفید باشد !
دلم میخواست
ب خوابِ کودکان فقیر ،
بادبادک و فرفره و باد هدیه میدادم !
دلم میخواست در این دنیا ،
که مثلِ شب سیاه است ،
بجای دلها ، ستاره می کاشتم
و از سیـاهـی دنیـا ،
ب خوابِ خوبِ خدا پرواز میکردم ...
۳۹۷
۲۷ اسفند ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.