پس از آفرینش ادم خداگفت به او:
پس از آفرینش ادم خداگفت به او:
نازنینم ادم ،
باتورازی دارم،
آدم آرام ونجیب،آمد پیش،
زیرچشمی به خدا مینگریست،
محو لبخندغم آلود خدا، دلش انگار گریست .
نازنینم آدم ،قطره ای اشک ازچشمان خداوند چکید،
یاد من باش که بس تنهایم،
بغض آدم ترکید،گونه هایش لرزید.
به خدا گفت :
من به اندازه ی . . .
من به اندازه ی گل های بهشت . . .نه ،
به اندازه ی عرش . . .نه ، نه ،
به اندازه ی تنهاییت، ای هستی من، دوستدارت هستم ،
آدم کوله اش را برداشت ،
خسته و سخت قدم برداشت .
راهی ظلمت پر شور زمین ،
طفلکی بنده ی غمگین آدم !
درمیان ، لحظه ها، مبهوت،
زیر لب های ..خداباز شنید ،
نازنینم آدم ، نه به اندازه ی تنهایی من،
که به اندازه ی یه دانه گندم، توفقط یادم باش.
نازنینم آدم، نبری از یــادم.
نازنینم ادم ،
باتورازی دارم،
آدم آرام ونجیب،آمد پیش،
زیرچشمی به خدا مینگریست،
محو لبخندغم آلود خدا، دلش انگار گریست .
نازنینم آدم ،قطره ای اشک ازچشمان خداوند چکید،
یاد من باش که بس تنهایم،
بغض آدم ترکید،گونه هایش لرزید.
به خدا گفت :
من به اندازه ی . . .
من به اندازه ی گل های بهشت . . .نه ،
به اندازه ی عرش . . .نه ، نه ،
به اندازه ی تنهاییت، ای هستی من، دوستدارت هستم ،
آدم کوله اش را برداشت ،
خسته و سخت قدم برداشت .
راهی ظلمت پر شور زمین ،
طفلکی بنده ی غمگین آدم !
درمیان ، لحظه ها، مبهوت،
زیر لب های ..خداباز شنید ،
نازنینم آدم ، نه به اندازه ی تنهایی من،
که به اندازه ی یه دانه گندم، توفقط یادم باش.
نازنینم آدم، نبری از یــادم.
۲.۴k
۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.