لعنت به من و فکر تو و حال پریشان
لعنت به من و فکر تو و حال پریشان
این قلبِ پر از عشق تو و عقل پشیمان
لعنت به شب و حادثه و حبس نفسها
آن زل زدن و خیره شدن در دل چشمان
لعنت به نگاهی که شب و روز مرا برد
شب تا به سحر غلت زدن،خوابِ گریزان
لعنت به من و این دل لامذهب خودخواه
این دیده ی تر گشته واین سینه ی بی جان
لعنت به تو و حادثه ی عشق دروغین
تقدیر من و بغض فرو رفته ی پنهان
ایّام جوانی که به حسرت سپری گشت
من مانده ام و خاطره چون شعله ی سوزان
این قلبِ پر از عشق تو و عقل پشیمان
لعنت به شب و حادثه و حبس نفسها
آن زل زدن و خیره شدن در دل چشمان
لعنت به نگاهی که شب و روز مرا برد
شب تا به سحر غلت زدن،خوابِ گریزان
لعنت به من و این دل لامذهب خودخواه
این دیده ی تر گشته واین سینه ی بی جان
لعنت به تو و حادثه ی عشق دروغین
تقدیر من و بغض فرو رفته ی پنهان
ایّام جوانی که به حسرت سپری گشت
من مانده ام و خاطره چون شعله ی سوزان
۱.۴k
۰۵ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.