یک روز می آیی که من دیگر دُچارت نیستم
یک روز میآیی که من دیگر دُچارت نیستم
از صبر ویرانم ولی چشم انتظارت نیستم
شب زندهداری میکنی تا صبح زاری میکنی
تو بیقراری میکنی، من بیقرارت نیستم
پاییزِ تو سر میرسد قدری زمستانی و بعد
گل میدهی ، نو میشوی ، من در بهارت نیستم...
از صبر ویرانم ولی چشم انتظارت نیستم
شب زندهداری میکنی تا صبح زاری میکنی
تو بیقراری میکنی، من بیقرارت نیستم
پاییزِ تو سر میرسد قدری زمستانی و بعد
گل میدهی ، نو میشوی ، من در بهارت نیستم...
۲.۳k
۰۴ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.