آه ای زلال شیرین! ای صافی خروشان
آه ای زلال شیرین! ای صافی خروشان
من تشنه ام، لبت را، لختی به من بنوشان
من سردم است و خورشید با توست ،با تو آری
از مهر بر تن من، پیراهنی بپوشان
بر آتش است بغضم، تا کی رود،سر آیا
این دیگ تفته ی پر،از اشکهای جوشان
گیسو شلالی من! آشفته حالی من
هم گیسوی تو داند ،از خانمان به دوشان
خوبان خوش اند،اما ،بی رونق اند پیشت
آن سان که پیش گلشن ،خوارند، گل فروشان
شب رفت و آتش افسرد، اما کسی نیاورد
یک مژده هر چه ماندم ،آونگ فال گوشان
از ساز جانم ای یار ! آوازها برون آر
ای زخمه ات شکسته، خاموشی از خموشان
خواندم نماز عشقت ، در اقتدای آن ها
آن عاشقان که تنها، با خون بود، وضوشان
عشقت چگونه گیرم سهل و به کار بندم
پندی که«خواجه» می داد، وقتی به سخت کوشان
ای باد شرطه ی من ! عشق تو ورطه ی من !
باخود مرا گذر ده ، زین سخته ی خروشان.
حسین منزوی
من تشنه ام، لبت را، لختی به من بنوشان
من سردم است و خورشید با توست ،با تو آری
از مهر بر تن من، پیراهنی بپوشان
بر آتش است بغضم، تا کی رود،سر آیا
این دیگ تفته ی پر،از اشکهای جوشان
گیسو شلالی من! آشفته حالی من
هم گیسوی تو داند ،از خانمان به دوشان
خوبان خوش اند،اما ،بی رونق اند پیشت
آن سان که پیش گلشن ،خوارند، گل فروشان
شب رفت و آتش افسرد، اما کسی نیاورد
یک مژده هر چه ماندم ،آونگ فال گوشان
از ساز جانم ای یار ! آوازها برون آر
ای زخمه ات شکسته، خاموشی از خموشان
خواندم نماز عشقت ، در اقتدای آن ها
آن عاشقان که تنها، با خون بود، وضوشان
عشقت چگونه گیرم سهل و به کار بندم
پندی که«خواجه» می داد، وقتی به سخت کوشان
ای باد شرطه ی من ! عشق تو ورطه ی من !
باخود مرا گذر ده ، زین سخته ی خروشان.
حسین منزوی
۸.۰k
۱۹ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.