مهسا 💜
مهسا 💜
همه چی طبق روال بود ک یه شب ساعت 10 وارد پارکینگ شدم ک دیدم امیر حسین توی ماشینشه سلام کردم و داشتم از کنارش رد میشدم ک دستمو گرفت
_مهسا
اخمی کردم چجوری به خودش جرات میداد بهم دست بزنه
_بفرماین
_چرا اینجوری حرف میزنی خیرسرمون یه هفته باهم رلیم هرشب منتظرت بودم ببینمت اما نمیشد اما امشب از ساعت 8 توی پارکینگم
چی داشت میگفت این پسر رلیم نکنه مواد زده نکنه منو با مهتاب اشتباه گرفته کلا مونده بودم چی بگم
_حرف بزن مهسا با توام
مخم جواب نمیداد دستمو از دستش کشیدم بیرون
_الان وقت صحبت نیس میترسم کسی بیاد
سریع سمت پله ها رفتم
و توی اتاق داشتم به حرفای امیر حسین فکر میکردم هر چی بیشتر فکر میکردم کمتر به نتیجه میرسیدم
فقط دعا کردم ک دیگ چشم تو چشم باهاش نشم چون از حرفاش خیلی ترسیده بودم
کامنت بذارین
بنظرتون نقشه امیرحسین واسه اینک سر صحبت باز کنه؟
یا مواد زده بوده و توی توهم بوده؟
یا خودتون بگین؟
ادامشو اخر شب میذارم
همه چی طبق روال بود ک یه شب ساعت 10 وارد پارکینگ شدم ک دیدم امیر حسین توی ماشینشه سلام کردم و داشتم از کنارش رد میشدم ک دستمو گرفت
_مهسا
اخمی کردم چجوری به خودش جرات میداد بهم دست بزنه
_بفرماین
_چرا اینجوری حرف میزنی خیرسرمون یه هفته باهم رلیم هرشب منتظرت بودم ببینمت اما نمیشد اما امشب از ساعت 8 توی پارکینگم
چی داشت میگفت این پسر رلیم نکنه مواد زده نکنه منو با مهتاب اشتباه گرفته کلا مونده بودم چی بگم
_حرف بزن مهسا با توام
مخم جواب نمیداد دستمو از دستش کشیدم بیرون
_الان وقت صحبت نیس میترسم کسی بیاد
سریع سمت پله ها رفتم
و توی اتاق داشتم به حرفای امیر حسین فکر میکردم هر چی بیشتر فکر میکردم کمتر به نتیجه میرسیدم
فقط دعا کردم ک دیگ چشم تو چشم باهاش نشم چون از حرفاش خیلی ترسیده بودم
کامنت بذارین
بنظرتون نقشه امیرحسین واسه اینک سر صحبت باز کنه؟
یا مواد زده بوده و توی توهم بوده؟
یا خودتون بگین؟
ادامشو اخر شب میذارم
۳۴.۴k
۲۹ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.