ای که چشمان تو در مرتبه ی بادامی ست
ای که چشمان تو در مرتبه ی بادامی ست
خوابت انگار زمستانی ناآرامی ست
برف می بارد واین صبح پراز زیبایی
نقش گلپونه ی در حنجره ی بسطامی ست
قوری چای وغزل مزه ی دم کرده ی هل
پشت این پنجره ظاهرشدنت الزامی ست
شهرمان چادر بسیار سفیدی پوشید
این حجابی ست که در کشورمان اسلامی ست
برف می بارد واز بند دل زندانت
وقت آزادی یک شاعره ی اعدامی ست
تازگی نیست که درسینه ی ما عشق نشست
عشق یک حادثه ی دائمی ومادامی ست
آنچه از دولت این عشق سر سفره ی ماست
چند بشقاب پر از دلهره وبدنامی ست
خوابت انگار زمستانی ناآرامی ست
برف می بارد واین صبح پراز زیبایی
نقش گلپونه ی در حنجره ی بسطامی ست
قوری چای وغزل مزه ی دم کرده ی هل
پشت این پنجره ظاهرشدنت الزامی ست
شهرمان چادر بسیار سفیدی پوشید
این حجابی ست که در کشورمان اسلامی ست
برف می بارد واز بند دل زندانت
وقت آزادی یک شاعره ی اعدامی ست
تازگی نیست که درسینه ی ما عشق نشست
عشق یک حادثه ی دائمی ومادامی ست
آنچه از دولت این عشق سر سفره ی ماست
چند بشقاب پر از دلهره وبدنامی ست
۱۵.۱k
۳۰ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.