پارت بیست و چهارم
پارت بیست و چهارم
روبه رومو نگاه کردم یه باغ بزرگ بود ک خیلی خوشکل
تزیین شده بود..😍 😍
از ماشین پیاده شدیم ارمان ماشینو تحویل داد بردن
پارک کنن..
ماهم باهم وارد باغ شدیم..
آرمان به یه میز خالی اشاره کرد گفت بریم اونجا؟..
_آره بریم..😊
رفتیم سمت میز مانتومو تحویل دادم نشستیم ...
خیلی نگذشته بود ک صدای دست زدن اومد...
حدس زدم عروس و داماد اومدن..
سمت ورودیو نگاه کردم دیدم یه فرشته ناز از در باغ
داره وارد میشه..
آخ من فدای ابجیم شم..
_خوردیش..
_هنوز ک نخوردم..
ارمان سری با تاسف برام تکون داد ک فهمیدم ک سوتی
دادم خاک تو سر منحرفش..😑
_دوستت خیلی خوش شانسه ها..😂 😂
_چرا؟..
_بخاطر اینکه تو دختر شدی ؟؟؟...😂 😂
_چه ربطی ب من داره..😐
_چون اگه پسر بودی بدبخت یکم ارایش میکرد کارشو
تموم میکردی بدبختش میکردی..😂 😂
_زهر مار منحرف..😑
_خب مگه دروغ میگم..😂 😂
_آره..
_باش من دروغ میگم ولی عمه من بود با نگاش قورتش
میداد..😂 😂 😂
_دوستمه دوس دارم بخورمش😡 😡
_باش بخور ولی میخوری اروم بخورش 😉 😉
_درد منحرف...😭 😭
دیگه آرمان جوابی بم نداد ولی هنوز بهم میخندید😭 😭
روبه رومو نگاه کردم یه باغ بزرگ بود ک خیلی خوشکل
تزیین شده بود..😍 😍
از ماشین پیاده شدیم ارمان ماشینو تحویل داد بردن
پارک کنن..
ماهم باهم وارد باغ شدیم..
آرمان به یه میز خالی اشاره کرد گفت بریم اونجا؟..
_آره بریم..😊
رفتیم سمت میز مانتومو تحویل دادم نشستیم ...
خیلی نگذشته بود ک صدای دست زدن اومد...
حدس زدم عروس و داماد اومدن..
سمت ورودیو نگاه کردم دیدم یه فرشته ناز از در باغ
داره وارد میشه..
آخ من فدای ابجیم شم..
_خوردیش..
_هنوز ک نخوردم..
ارمان سری با تاسف برام تکون داد ک فهمیدم ک سوتی
دادم خاک تو سر منحرفش..😑
_دوستت خیلی خوش شانسه ها..😂 😂
_چرا؟..
_بخاطر اینکه تو دختر شدی ؟؟؟...😂 😂
_چه ربطی ب من داره..😐
_چون اگه پسر بودی بدبخت یکم ارایش میکرد کارشو
تموم میکردی بدبختش میکردی..😂 😂
_زهر مار منحرف..😑
_خب مگه دروغ میگم..😂 😂
_آره..
_باش من دروغ میگم ولی عمه من بود با نگاش قورتش
میداد..😂 😂 😂
_دوستمه دوس دارم بخورمش😡 😡
_باش بخور ولی میخوری اروم بخورش 😉 😉
_درد منحرف...😭 😭
دیگه آرمان جوابی بم نداد ولی هنوز بهم میخندید😭 😭
۳۰.۲k
۰۳ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.