مُهرِ لبت
مُهرِ لبت
گاهی کسی برایِ تو دلتنگ می شود
اینجا گل از نبودِ تو بی رنگ می شود
من ماندم و دلی که برایِ تو رفته بود
اما چه سود؟ قلبِ تو از سنگ می شود
جانم بگیر و فرصت آزادی ام ببخش
چون بودنم برایِ تو کمرنگ می شود
دیوارِ شب به رویِ نگاهم حصار کن
اینجا به عشقِ پاکِ تو نیرنگ می شود
مُهرِ لبت نزن به لبی از هوس رفیق
چون آبرویِ عشقِ تو از ننگ می شود
رفتی ولی دوباره به جنگی علم زدی
بینِ من و دل و نفسم جنگ می شود
حسین حیدری"رهگذر"
۱۳۹۵/۱۲/۱۸
مجموعه اشعار آنا، چهارمین مجموعه ادبی از حسین حیدری
گاهی کسی برایِ تو دلتنگ می شود
اینجا گل از نبودِ تو بی رنگ می شود
من ماندم و دلی که برایِ تو رفته بود
اما چه سود؟ قلبِ تو از سنگ می شود
جانم بگیر و فرصت آزادی ام ببخش
چون بودنم برایِ تو کمرنگ می شود
دیوارِ شب به رویِ نگاهم حصار کن
اینجا به عشقِ پاکِ تو نیرنگ می شود
مُهرِ لبت نزن به لبی از هوس رفیق
چون آبرویِ عشقِ تو از ننگ می شود
رفتی ولی دوباره به جنگی علم زدی
بینِ من و دل و نفسم جنگ می شود
حسین حیدری"رهگذر"
۱۳۹۵/۱۲/۱۸
مجموعه اشعار آنا، چهارمین مجموعه ادبی از حسین حیدری
۱۷.۳k
۱۲ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.