فصلِ شکوفهها بود من شدم شکوفهای که تو عاشقش شدی و شاید هیچ فکرِ خزان کردنم نبودی. عاشقِ بهارم شدی و نمیدانستی من پسر پاییزم. ولی بدان، من در پاییزیترین حال که باشم هم، با یک آغوشت که بوی بهار میدهد، باز شکوفه میدهم باز عاشقت میکنم. نگران نباش!