دیروز ،من به دنیا آمدم
دیروز ،من به دنیا آمدم
هرسال جشنی میگرفتم برای دیدن لبخندهایی که نشاط تولدم را به همراه دارند
هرسال چهره شاد کسانی راکه دوستم دارند به یادگار ثبت میکردم
هرسال یک شمع دیگر اضافه میکردم روی کیک تولدم و یکسال از گذر عمرم را در کنار کسانی که دوستم دارند میگذراندم
هرسال لباس شادی می پوشیدم می رقصیدم می خندیدم و هرسال اینگونه تولدم را می گذراندم...
امسال اما نه !!
امسال در بی رحم ترین بهمن که گونه هایم را نوازش میکرد و سیلی سرد زمستان که با بندبند انگشتانم نامهربان شده بود و روز تولدم را طراوت میبخشیدند متولد شدم
و در کوچه پس کوچه های تربت در یکرنگی دیوارها و در بناهای کاهگلی خانه های پیر اندکی زندگی کردم...
امسال روز تولدم را با همان لباس های معمولی بیرونی و عطر سرد ادکلن همیشگی گذراندم
امسال روز تولدم متفاوت بود انگار بهمنی در من نبود و انگار بهمن روزهایم به مرداد نبودنت عادت کرده بود ..
امسال شوق تولدی در من نبود . من بودم و طبیعت و دلی که سخت دلتنگ بود و او صدایی مهربان پشت خط، عشق من تولدت مبارک و بوق ممتد .....
دوستت دارم خوب لحظه های من و بوق ممتد ....
امسال تولدم نه کیکی داشت و نه شمعی نه شاخه گلی در اتاقم هست و نه روی دستان بهمنی ام گرمی دستان مردادی ات...
سال دیگر گرمی دستان امسال را از دستانت طلبکار میشوم
سال دیگر در حجم چشمانت شوق ۳۲ سالگی را جشن میگیرم و با تو شمع ها را فوت خواهم کرد
تا سال دیگر...
هرسال جشنی میگرفتم برای دیدن لبخندهایی که نشاط تولدم را به همراه دارند
هرسال چهره شاد کسانی راکه دوستم دارند به یادگار ثبت میکردم
هرسال یک شمع دیگر اضافه میکردم روی کیک تولدم و یکسال از گذر عمرم را در کنار کسانی که دوستم دارند میگذراندم
هرسال لباس شادی می پوشیدم می رقصیدم می خندیدم و هرسال اینگونه تولدم را می گذراندم...
امسال اما نه !!
امسال در بی رحم ترین بهمن که گونه هایم را نوازش میکرد و سیلی سرد زمستان که با بندبند انگشتانم نامهربان شده بود و روز تولدم را طراوت میبخشیدند متولد شدم
و در کوچه پس کوچه های تربت در یکرنگی دیوارها و در بناهای کاهگلی خانه های پیر اندکی زندگی کردم...
امسال روز تولدم را با همان لباس های معمولی بیرونی و عطر سرد ادکلن همیشگی گذراندم
امسال روز تولدم متفاوت بود انگار بهمنی در من نبود و انگار بهمن روزهایم به مرداد نبودنت عادت کرده بود ..
امسال شوق تولدی در من نبود . من بودم و طبیعت و دلی که سخت دلتنگ بود و او صدایی مهربان پشت خط، عشق من تولدت مبارک و بوق ممتد .....
دوستت دارم خوب لحظه های من و بوق ممتد ....
امسال تولدم نه کیکی داشت و نه شمعی نه شاخه گلی در اتاقم هست و نه روی دستان بهمنی ام گرمی دستان مردادی ات...
سال دیگر گرمی دستان امسال را از دستانت طلبکار میشوم
سال دیگر در حجم چشمانت شوق ۳۲ سالگی را جشن میگیرم و با تو شمع ها را فوت خواهم کرد
تا سال دیگر...
۴۲.۴k
۲۷ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.