My Babi
#My_Babi
#رمان_بیبی_من
#پارت_4
شه هیون:سو ببینا روز اول مدرسه دعوا راه نمیندازی عوک؟
سو:قول نمیدم(دقیقا منه😂)
شه هیون:سووووو
سو:اوک سعی میکنم دعوا راه نندازم ولی ببینا آجی اگ کرم ریختن من باید ج بدم وگرنه میترکمممم
شه هیون:هعپ
لکسی:خب راه بیفتید دیه اهه
اع در دانشگاه دخل رفتیم
لیا:یا چرا مارو اینجوری مینگرن؟
یورا:نمد
هانا:ولش بریم
سو:دخل محوطه دانشگاه 7 تا پسر دیدیم بصی ژضاب
هانا:هعی هسو را بیوفت به چی فک میکنی؟
لکسی:باید یادآوری کنیم افرادی که مغز دارن فکر میکنن تو عقیده شما هسو مغز درع؟
هسو:لکسی ببند نزا بد دهنی کنم
لکسی:اوک
هسو:برگاممم همون ژضاباااااا همکلاسیامونن(خرشانص
خب معلم وارد شد:
آقای کیم:خب امروز8 تا انتقالی جدید داریم
خدتونو معرفی کنید هممون خودمونو معرفی کردیم یه دخترم که با ناز و عشوه اومد خدشو معرفی کرد فهمیدم اسمش ایم جیوو
زنگ که خورد داشتیم میرفتیم بیرون که با صدای جیوو به خودم اومدم کنار یکی از پسرا وایساده بودو میگف:ه تو واقعا فک کردی من عاشقتم تو یه احمق به تمام معنایی دقیقا من باید جرع عاشق تو بشم فق به خاطر پولت باهات بودم اون پسره عم به نیز زل زده بود و بغض کرده بود معلوم بود خیلی ناراحته نتونستم جلو خودمو بگیرم و رفتم پیشش
هسو:ههی اصا حواست هس چی بلغور میکنی؟
جیوو:فضولیش به توع هر*زع نیومده(بزنی با مخ بره زیر میز
هسو:تا اون لقب مضخرفو بهم نسبت داد نتونستم خودمو کنترل کنمو و کل نودمو رو سرش خالی کردم(منم یه بار کل بطریمو رو سر یکی خالی کردم😐😂)
و یه چک واسه تلافی حرفاش به اون پسره زدم بیخ گوشش خواست دس روم بلند کنه جلوشو گرفتم(جونز نکشیمون جومونگ😐)با نفرت نگاهم میکرد
جیوو:به حسابت میرسم
سو:ی ورم
جیوو رف دخترا که واسشون عادی بود کارای سو اومدن جلو
لکسی:عافرین خواعر قهوه ایش کردی
هیون:مثلا گفتما دعوا راه ننداز معرکه کردی
هانا:سوپرمن کی بودی تووو
سو:باباتتتت
😐😂
اون پسره اومد جلو
جیمین:من...من واقعا ازت ممنونم چه کاری میتونم برات انجام بدم برا تشکر
سو:خب من به خاطر تو نودلم روختم رو کله رنگی اون دختر باید واسم دوبرابر نودل بخری
جیمین:خنده... باش عا راستی اسمت؟
هسو:لی هسو
بعد با تک تک اون پسرا اشنا شدم به نظر بچه های خبی میومدم خب
.....
پرش زمانی خونه
#رمان_بیبی_من
#پارت_4
شه هیون:سو ببینا روز اول مدرسه دعوا راه نمیندازی عوک؟
سو:قول نمیدم(دقیقا منه😂)
شه هیون:سووووو
سو:اوک سعی میکنم دعوا راه نندازم ولی ببینا آجی اگ کرم ریختن من باید ج بدم وگرنه میترکمممم
شه هیون:هعپ
لکسی:خب راه بیفتید دیه اهه
اع در دانشگاه دخل رفتیم
لیا:یا چرا مارو اینجوری مینگرن؟
یورا:نمد
هانا:ولش بریم
سو:دخل محوطه دانشگاه 7 تا پسر دیدیم بصی ژضاب
هانا:هعی هسو را بیوفت به چی فک میکنی؟
لکسی:باید یادآوری کنیم افرادی که مغز دارن فکر میکنن تو عقیده شما هسو مغز درع؟
هسو:لکسی ببند نزا بد دهنی کنم
لکسی:اوک
هسو:برگاممم همون ژضاباااااا همکلاسیامونن(خرشانص
خب معلم وارد شد:
آقای کیم:خب امروز8 تا انتقالی جدید داریم
خدتونو معرفی کنید هممون خودمونو معرفی کردیم یه دخترم که با ناز و عشوه اومد خدشو معرفی کرد فهمیدم اسمش ایم جیوو
زنگ که خورد داشتیم میرفتیم بیرون که با صدای جیوو به خودم اومدم کنار یکی از پسرا وایساده بودو میگف:ه تو واقعا فک کردی من عاشقتم تو یه احمق به تمام معنایی دقیقا من باید جرع عاشق تو بشم فق به خاطر پولت باهات بودم اون پسره عم به نیز زل زده بود و بغض کرده بود معلوم بود خیلی ناراحته نتونستم جلو خودمو بگیرم و رفتم پیشش
هسو:ههی اصا حواست هس چی بلغور میکنی؟
جیوو:فضولیش به توع هر*زع نیومده(بزنی با مخ بره زیر میز
هسو:تا اون لقب مضخرفو بهم نسبت داد نتونستم خودمو کنترل کنمو و کل نودمو رو سرش خالی کردم(منم یه بار کل بطریمو رو سر یکی خالی کردم😐😂)
و یه چک واسه تلافی حرفاش به اون پسره زدم بیخ گوشش خواست دس روم بلند کنه جلوشو گرفتم(جونز نکشیمون جومونگ😐)با نفرت نگاهم میکرد
جیوو:به حسابت میرسم
سو:ی ورم
جیوو رف دخترا که واسشون عادی بود کارای سو اومدن جلو
لکسی:عافرین خواعر قهوه ایش کردی
هیون:مثلا گفتما دعوا راه ننداز معرکه کردی
هانا:سوپرمن کی بودی تووو
سو:باباتتتت
😐😂
اون پسره اومد جلو
جیمین:من...من واقعا ازت ممنونم چه کاری میتونم برات انجام بدم برا تشکر
سو:خب من به خاطر تو نودلم روختم رو کله رنگی اون دختر باید واسم دوبرابر نودل بخری
جیمین:خنده... باش عا راستی اسمت؟
هسو:لی هسو
بعد با تک تک اون پسرا اشنا شدم به نظر بچه های خبی میومدم خب
.....
پرش زمانی خونه
۲.۳k
۰۷ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.