part 64
#part_64
#رها
نور خورشید چشمامو اذیت میکرد
انقدر خوابم میومد که نتونستم چشمامو باز کنم
چرخیدم تا آفتاب نیوفته تو صورتم
یه چیز نرمی جلوم بود
حتما عروسکه بغلش کردم خوابیدم
وایسا ببینم من که عروسک ندارم
من اصلا خونه خودمون نرفتم که
اول خونه بابا بزرگ بودم بعدم پارتی
به ناچار چشمامو باز کردم که دیدم طاها بغلم کرده خوابیده
پریدم بالا
تکونش دادم و صداش کردم تا بیدار شه
رها-طاها طاها پاشو دیگه
طاها-ملکه قلب بابا تو برو صبحونه رو آماده کن من الان بیدار میشم میام
رها-ملکه قلب بابا کیه دیگه میگم پاشووووو
یهو مثل جن زده ها پرید بالا
طاها-چیشدههههه؟؟؟!!!
رها-پاشو دیگه چقدر میخوابی
طاها-خاک برسرم رها تو چرا لختی
یهو پتو رو کشیدم رو خودم
رها-چشاتو درویش کن هیز خودتم لختی
با این حرفم نگاهیی به خودش انداخت
جیغ کشید و پتو رو کشید رو خودش
چون یدونه پتو بود اون میکشید من میکشیدم
وسط دعوا هامون یهو صدای در اومد
برگام ریخت کلا
نگار- طاها بیداری
طاها-اره
نگار- رها پیش توعه
طاها-رهااا؟
نگار-اره دیشب نرفته خونه الان فکر کردم صداش از اینجا میاد گفتم شاید اینجاباشه
طاها-اینجاست ولی خوابیده؟
نگار- تو اتاق توووو؟؟؟؟
طاها-نه تو انباری تو اتاق من دیگه😐
نگار- درو باز کن بیام تو
طاها-نهههههههه
نگار-چرا
طاها-لباس ندارم میخوام برم حموم
نگار-مگه رها تو اتاقت نیس؟
طاها-چرا
نگار- بعد جلو اون لخت بودن ایراد نداره جلو من داره؟
طاها-مادر من دارم میگم خوابه الانم شمابرو من برم حموم بیام رها رو بیدار کنم ببرمش خونه
نگار- باش من پایینم کار داشتی صدام کن
طاها-اوکی
#شکلات_تلخ
#رها
نور خورشید چشمامو اذیت میکرد
انقدر خوابم میومد که نتونستم چشمامو باز کنم
چرخیدم تا آفتاب نیوفته تو صورتم
یه چیز نرمی جلوم بود
حتما عروسکه بغلش کردم خوابیدم
وایسا ببینم من که عروسک ندارم
من اصلا خونه خودمون نرفتم که
اول خونه بابا بزرگ بودم بعدم پارتی
به ناچار چشمامو باز کردم که دیدم طاها بغلم کرده خوابیده
پریدم بالا
تکونش دادم و صداش کردم تا بیدار شه
رها-طاها طاها پاشو دیگه
طاها-ملکه قلب بابا تو برو صبحونه رو آماده کن من الان بیدار میشم میام
رها-ملکه قلب بابا کیه دیگه میگم پاشووووو
یهو مثل جن زده ها پرید بالا
طاها-چیشدههههه؟؟؟!!!
رها-پاشو دیگه چقدر میخوابی
طاها-خاک برسرم رها تو چرا لختی
یهو پتو رو کشیدم رو خودم
رها-چشاتو درویش کن هیز خودتم لختی
با این حرفم نگاهیی به خودش انداخت
جیغ کشید و پتو رو کشید رو خودش
چون یدونه پتو بود اون میکشید من میکشیدم
وسط دعوا هامون یهو صدای در اومد
برگام ریخت کلا
نگار- طاها بیداری
طاها-اره
نگار- رها پیش توعه
طاها-رهااا؟
نگار-اره دیشب نرفته خونه الان فکر کردم صداش از اینجا میاد گفتم شاید اینجاباشه
طاها-اینجاست ولی خوابیده؟
نگار- تو اتاق توووو؟؟؟؟
طاها-نه تو انباری تو اتاق من دیگه😐
نگار- درو باز کن بیام تو
طاها-نهههههههه
نگار-چرا
طاها-لباس ندارم میخوام برم حموم
نگار-مگه رها تو اتاقت نیس؟
طاها-چرا
نگار- بعد جلو اون لخت بودن ایراد نداره جلو من داره؟
طاها-مادر من دارم میگم خوابه الانم شمابرو من برم حموم بیام رها رو بیدار کنم ببرمش خونه
نگار- باش من پایینم کار داشتی صدام کن
طاها-اوکی
#شکلات_تلخ
۳۸.۳k
۰۱ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.