مادر سلام
مادر سلام
مادر سلام، مادر شرمنده ات هستم میدانی چرا؟ برای اینکه امروز دیگر امیدی از آوردن نان نیست تا با لبخند نگاهت کنم. مادر، وقتی صبح زود بلند شدم تا دم دروازه حمام، کفش ها را بزنم بزنم، مرا نگذاشتند و هزار نا سزا ارزانی ام کردند، مادر، مرا یتیم و بی پدر خواندند و با سیلی بدرقه ام کردند. مادر، شب دست و پایم بشدت درد میکشید، زیرا روز قبل در زمین نمناک از بام تا شام در انتظار حاجی همسایه، وکیل گذر، قومندان کوچه بالایی نشستم تا کفش های شانرا رنگ بزنم و پول نان را در بیارم .
مادر سلام، مادر شرمنده ات هستم میدانی چرا؟ برای اینکه امروز دیگر امیدی از آوردن نان نیست تا با لبخند نگاهت کنم. مادر، وقتی صبح زود بلند شدم تا دم دروازه حمام، کفش ها را بزنم بزنم، مرا نگذاشتند و هزار نا سزا ارزانی ام کردند، مادر، مرا یتیم و بی پدر خواندند و با سیلی بدرقه ام کردند. مادر، شب دست و پایم بشدت درد میکشید، زیرا روز قبل در زمین نمناک از بام تا شام در انتظار حاجی همسایه، وکیل گذر، قومندان کوچه بالایی نشستم تا کفش های شانرا رنگ بزنم و پول نان را در بیارم .
۱.۶k
۳۰ دی ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.