خون آشامی که عاشقش شدم پارت نهم

ویو تهیونگ:
چند هفته گذشت کم کم هم عاشق ا/ت شدم تو فکر بودم که باهاش قرار بزارم یا نه ، و همین طور برام سخت بود که گذشتی که با لونا داشتم فراموش کنم اون تنها کسی بود که تمام حرف هایی که داشتم بهش می گفتم اون همیشه آرومم می کرد اون بود که بهم انگیزه می داد قبل از اینکه تو همون لحظه از پیشم بره
(فلش بک به لحظه که لونا داشت میمرد)
تهیونگ: لطفا زنده بمون لونا من بدون تو خیلی عذاب می کشم (با بغض)
لونا: ت... تهیونگ قبل از این که برم این بدون من دوست ندارم که بعد مردنم همیشه ناراحت بشی سعی کن خوشحال باشی مثل موقعی که باهات بودم و اگر هم با کسی قرار گذاشتی مشکلی نیست فقط می خوام که سعی کنی خوشحال باشی بهم قول بده
تهیونگ: باشه(با گریه)
و همدیگر بوسیدن
(پایان فلش بک)
تصمیم گرفتم بعد شرکت برم پیش کوک ازش کمک بخوام
بعد شرکت رفتم خونه اش
و جریان بهش گفتم
٪ هیونگ پیشنهاد ام بهت اینکه این کار بکنی امتحانش که بد نیست شاید ممکنه ا/ت ازت خوشش اومد
# شاید درست می گی کوک ولی سعی ام می کنم
به ا/ت زنگ زدم بهش گفتم اونم قبول کرد تلفن قطع کردم
#قبول کرد
٪عالی شد فقط برای فردا باید آماده بشی
#فقط یکم استرس دارم می مونم چی کار کنم؟
٪نگران نباش سعی می کنم کمکت کنم
#ممنون کوک