عشق ووفش زندگیم🤤💜
عشق ووفش زندگیم🤤💜
#part20
نیکا: خوب بود بلاخره بچه دار شدم و بعد اینکه به دنیا اومد و یکم بزرگ تر شد میتونم جداشم
کی مرخص میشم؟
ارسلان: دکتر خودش میاد
بعد از یه ساعت دکتر مرخصش کرد و رفتیم خونه
خب نیکا بهتره استراحت کنی هرچی هم خاستی بگو باشع
نبکا: اهوم باش
ارسلان: سه ماهی میگذشت
نیکا میای بریم بیرون
نیکا: باشه
یه تیشرت لش سفید پوشیدم با یه شلوار زاپ دار
و رفتیم بیرون شکم بزرگ شده بود بیشتر لباسای لش میپوشیدم تا معلوم نباشه
رفتیم داخل پاساژ همینطور میگشتیم و رفتیم خونه سمت اسانسور که بریم طبقه پایین که پر شده بود
ارسلان: بیا با پله ها میریم
نیکا: باشه
داشتیم میرفتیم پایین که نفهمیدم چیشد افتادم و چن تا پله اومدم پایین تر
ارسلان: نیکا نیکا سریع رفتم سمت پیشیونیش قرمز شده بود
نیکا: حس کردم لای پاهام خیس شده
ا ا ارسلان
ارسلان: جانم خوبی
نیکا: من من باید همین الان برم دستشویی
ارسلان: چیشده نبکا چرا اتفد با ترس میگی
نیکا: ب ب بچم
ارسلان: اینو که گف منم ترسیدم سریع کمکش کردم و رفتیم دستشویی پاساژ نیکا رفت داخل منم منتظرش بودم خیلی میترسیدم بلایی سرش بیاد نمیدونم چرا حال نیکا برام مهم تر بود
نیکا: اومدم از دستشویی بیرون
ارسلان ب باید بریم دکتر همین الان
ارسلان: نیکا خودت خوبی؟
نیکا: عا اا اره اما ب بچه
ارسلان: باشه نترس میریم
دستشث گرفتم و رفتیم دکتر و نیکا رفت داخل اتاق منم باهاش رفتم داخل دکتر معاینش کرد و به من کف برم بیرون منم رفتم
دکتر: خانوم فلاحی متاسفانه بچه ضربه دیده باید زایمان زودرس انجام بدیم که خیلی خطرناکه ممکنه یا شما با بچع رو از دست بدیم
نیکا: اینو که گف نمیدونستم چیکا کنم بچه مهم تر بود
بچه رو نجات بدید
دکتر: اما باید نظر پدر بچه رو هم بپرسیم
نیکا: باشه
با دکتر رفتیم بیرون ارسلان اونحا بود با نگرانی سمتم اومد و دستامو گذف
ارسلان: خو خوبی نیکا
نبکا: بغضم کرف
ارع خوبم
ارسلان: پیشونیشو بوسیدم
چرا صدات اینجوریه قلبم
انرژی:)
#part20
نیکا: خوب بود بلاخره بچه دار شدم و بعد اینکه به دنیا اومد و یکم بزرگ تر شد میتونم جداشم
کی مرخص میشم؟
ارسلان: دکتر خودش میاد
بعد از یه ساعت دکتر مرخصش کرد و رفتیم خونه
خب نیکا بهتره استراحت کنی هرچی هم خاستی بگو باشع
نبکا: اهوم باش
ارسلان: سه ماهی میگذشت
نیکا میای بریم بیرون
نیکا: باشه
یه تیشرت لش سفید پوشیدم با یه شلوار زاپ دار
و رفتیم بیرون شکم بزرگ شده بود بیشتر لباسای لش میپوشیدم تا معلوم نباشه
رفتیم داخل پاساژ همینطور میگشتیم و رفتیم خونه سمت اسانسور که بریم طبقه پایین که پر شده بود
ارسلان: بیا با پله ها میریم
نیکا: باشه
داشتیم میرفتیم پایین که نفهمیدم چیشد افتادم و چن تا پله اومدم پایین تر
ارسلان: نیکا نیکا سریع رفتم سمت پیشیونیش قرمز شده بود
نیکا: حس کردم لای پاهام خیس شده
ا ا ارسلان
ارسلان: جانم خوبی
نیکا: من من باید همین الان برم دستشویی
ارسلان: چیشده نبکا چرا اتفد با ترس میگی
نیکا: ب ب بچم
ارسلان: اینو که گف منم ترسیدم سریع کمکش کردم و رفتیم دستشویی پاساژ نیکا رفت داخل منم منتظرش بودم خیلی میترسیدم بلایی سرش بیاد نمیدونم چرا حال نیکا برام مهم تر بود
نیکا: اومدم از دستشویی بیرون
ارسلان ب باید بریم دکتر همین الان
ارسلان: نیکا خودت خوبی؟
نیکا: عا اا اره اما ب بچه
ارسلان: باشه نترس میریم
دستشث گرفتم و رفتیم دکتر و نیکا رفت داخل اتاق منم باهاش رفتم داخل دکتر معاینش کرد و به من کف برم بیرون منم رفتم
دکتر: خانوم فلاحی متاسفانه بچه ضربه دیده باید زایمان زودرس انجام بدیم که خیلی خطرناکه ممکنه یا شما با بچع رو از دست بدیم
نیکا: اینو که گف نمیدونستم چیکا کنم بچه مهم تر بود
بچه رو نجات بدید
دکتر: اما باید نظر پدر بچه رو هم بپرسیم
نیکا: باشه
با دکتر رفتیم بیرون ارسلان اونحا بود با نگرانی سمتم اومد و دستامو گذف
ارسلان: خو خوبی نیکا
نبکا: بغضم کرف
ارع خوبم
ارسلان: پیشونیشو بوسیدم
چرا صدات اینجوریه قلبم
انرژی:)
۱۷.۸k
۲۵ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.